گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد پنجم
[سوره النساء ( 4): آیات 44 تا 45




اشاره
بِاللّ
􀀀
ی هِ 􀀀 دائِکُمْ وَ کَف 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ بِأَعْ
􀀀
لالَهَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِ لُّوا اَلسَّبِیلَ ( 44 ) وَ هُ 􀀀 ابِ یَشْتَرُونَ اَلضَّ 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ اَلْکِت
( بِاللّ نَصِیراً ( 45
􀀀
ی هِ 􀀀 وَلِیا وَ کَف
ترجمه
آیا ندیدي مردمی را که بهره اي از کتاب تورات برده اند؟آنها گمراهی را می خرند و می خواهند شما را گمراه سازند.و
.( خداوند به دشمنان شما داناتر است و دوستی و یاري خداوند براي شما کافی است. ( 1
ص : 165
1) -آیۀ 44 و 45 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
45- بیان آیۀ 44
اشاره
لغت
عداوت:یاري نکردن و دوري از آن.ضد آن ولایت است که نزدیک شدن براي یاري است.بغض:ارادة اهانت و خفیف کردن
است و ضد آن محبت است که ارادة احترام و تعظیم است.
کفایت:رسیدن بحدي است که حاجت بر طرف شود.اکتفاء و استغنا این است که یکی را بگیرند و بقیه را رها کنند.
نصرت:زیاد کردن نیروي شخص براي غالب شدن است و معونت هم مثل نصرت است و ضد آن خذلان است که ترك
کمک است و عقوبت شمرده می شود.
اعراب
بِاللّ
􀀀
ی هِ 􀀀 کَف
باللّ است،اما محل آن باتفاق همه رفع است.
􀀀
:در بارة باء دو قول است: 1-براي تاکید اتصال است 2-زجاج گوید بمعنی اکتفوا ه
شان نزول
آیه ها در بارة رفاعه بن زید بن سائب و مالک بن دخشم که در موقع تکلم با پیامبر گرامی زبان خود را می پیچیدند و از او
عیبجویی می کردند نازل شده اند.
مقصود
چون خداوند احکام واجب العمل را بیان داشت،در صدد تحذیر از مخالفت آن برآمده،می فرماید:
ابِ􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِت
لَهَ :که 􀀀 :ابن عباس می گوید:یعنی آیا علم تو به یهودیانی که بهره اي از کتاب تورات برده اند،منتهی نشد؟ یَشْتَرُونَ الضَّلا
گمراهی را به هدایت می خرند و پیامبر را تکذیب می کنند.
ص : 166
ابو علی جبایی گوید:یهود مال بسیاري به دانشمندان خود می دادند که براي آنها مطالبی وضع کنند،گویی پول می دادند و
آن مطالب گمراه کننده را خریداري می کردند.زجاج گوید:رشوه می گرفتند.
وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ
:این یهودیان می خواهند شما مؤمنان را از راه حق که اسلام است،گمراه سازند و شما را به تکذیب محمد(ص)وادارند در این
آیه بمردم مؤمن هشدار داده می شود که در امور دین و دنیاي خود از دشمنان دین راهنمایی نخواهند سپس خداوند خبر می
دهد که به دشمنی یهود،داناتر است:
دائِکُمْ 􀀀 اللّ أَعْلَمُ بِأَعْ
􀀀
وَ هُ
:بنا بر این دستور خداوند را بکار بندید و از دشمنان خود راهنمایی مخواهید که من بهتر از شما از باطن ایشان خبر دارم و از
خیانت و حسد و دشمنی ایشان آگاه ترم.
بِاللّ نَصِیراً
􀀀
ی هِ 􀀀 بِاللّ وَلِیا وَ کَف
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:دوستی خدا و یاري او شما را از دوستی و یاري ایشان و کسانی که مثل ایشان هستند و شما از ایشان طمع و انتظار کمک
دارید،بی نیاز می سازد .
ص : 167
[ [سوره النساء ( 4): آیه 46
اشاره
ا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی اَلدِّینِ وَ لَوْ 􀀀 اعِن 􀀀 ا وَ اِسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ ر 􀀀 ا وَ عَصَیْن 􀀀 واضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْن 􀀀 ادُوا یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَ 􀀀 مِنَ اَلَّذِینَ ه
( إِلاّ قَلِیلًا ( 46
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 اَللّ بِکُفْرِهِمْ فَ
􀀀
کِنْ لَعَنَهُمُ هُ 􀀀 کانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ ل 􀀀 ا لَ 􀀀 ا وَ اِسْمَعْ وَ اُنْظُرْن 􀀀 ا وَ أَطَعْن 􀀀 الُوا سَمِعْن 􀀀 أَنَّهُمْ ق
(1)
ترجمه
از یهودیان کسانی هستند که احکام و مطالب تورات را از موضع خود تحریف می کنند و می گویند شنیدیم و عصیان
ورزیدیم و بشنو که کاش ناشنوا باشی و گویند ما را رعایت کن و گفتارشان زبان بازي و طعنه بدین است و اگر گفته بودند
سخن حق را شنیده و اطاعت می کنیم و تو سخن ما را بشنو و ما را مهلت ده،براي ایشان بهتر و بصواب نزدیکتر بود و لکن
خداوند آنان را بخاطر کفرشان لعنت کرد و جز عده کمی از آنها ایمان نمی آورند.
ص : 168
1) -آیۀ 46 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 46
اشاره
لغت
لیّ:فتیله کردن و پیچیدن.
سوره ابراهیم 4)یعنی:هر پیامبري را بلغت و ) « سانِ قَوْمِهِ 􀀀 إِلاّ بِلِ
􀀀
ا مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م » السنه:جمع لسان،آلت کلام،زبان،لغت مثل
زبان قومش فرستادیم.
طرفه گوید:
و اذا تلسننی السنها
اننی لست بموهون فقر
هر گاه زبانهاي ایشان با من سخن گویند،من ضعیف و شکسته پشت نیستم.
طعن:گفته می شود طعن به نیزه و طعن بزبان،منظور با نیش نیزه زدن و نیش زبان زدن است.
اعراب
مِنَ الَّذِینَ
است که در « اوتوا » بنا بر این عامل آن « ابِ 􀀀 اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الْکِت » دو وجه است: 1-بیان از براي « من » :در بارة
یعنی:به گروهی که از قوم تواند « انظر الی النفر من قومک ما صنعوا »: نباشد،مثل « الذین » است و ممکن است در صلۀ « الذین » صلۀ
و موصوف حذف « من الذین هادوا فریق »: نظر کن که چه کردند. 2-اینکه بنا بر استیناف و استقلال کلام باشد و تقدیر این است
چنان که ذو الرمه گوید: « یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ » شده است بقرینۀ صفت
فظلوا و منهم دمعه سابق له
( و آخر یثنی دمعه العین بالمهل ( 1
ص : 169
یعنی آنان بگریه «... و منهم رجل دمعه سابق له و منهم رجل آخر » موصوفش حذف شده یعنی « دمعه سابق له » 1) -جملۀ -1
درآمدند،برخی از آنها اشکش پیشی می گرفت و برخی اشک چشم را بمدارایی ثنا می گفت.
و سیبویه استشهاد کرده است به:
و ما الدهر الا تارتان فمنهما
( اموت و اخري ابتغی العیش اکدح ( 1
را « من » باشد « من » عرب هر گاه در آغاز کلام « من الذین هادوا من یحرفون »: موصوله حذف شده است یعنی « من »: فراء گوید
هر یک از ما کسی است که «... سوره صافات 164 )یعنی:و ما منا الا من له ) « امٌ مَعْلُومٌ 􀀀 إِلاّ لَهُ مَق
􀀀
مِنّ
ا􀀀 ا 􀀀 و م »َ : مضمر می کند،مثل
سوره مریم 71 )یعنی:و ان منکم الا من هو واردها:هر یک از ) « ا􀀀 ارِدُه 􀀀 إِلاّ و
􀀀
وَ إِنْ مِنْکُمْ » : برایش جایگاهی گرامی است.و مثل
شما کسی است که وارد آن می شود.
مبرد و زجاج منکر این مطلب شده اند و می گویند حذف موصول و بقاي صله جایز نیست.
غیر مسمع:حال و منصوب است.
یعنی: « طعناً » لیّا:مصدري است که جانشین حال شده است و همچنین
.« یلوون بالسنتهم لیاً و یطعنون فی الدین طعنا »
مثل: « ایماناً قلیلا »: و ممکن است صفت براي مصدر محذوف باشد یعنی « یؤمنون و هم قلیلا »: قلیلا:حال است یعنی
فالفیته غیر مستعتب
اللّ الا قلیلا
􀀀
و لا ذاکر ه
بخاطر اجتماع ساکنین حذف شده است: « ذاکراً » یعنی الا ذکرا قلیلا و تنوین
او را یافتم در حالی که مرا خشنود نکرد و جز اندکی در یاد خدا نبود.
مقصود
سپس در صدد بیان حال کسانی که از آنها سخن به میان آمد،برآمده می فرماید:
ادُوا 􀀀 مِنَ الَّذِینَ ه
:یعنی:الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب من الیهود.
ص : 170
روزگار جز دو مرحله نیست:یکی مرحلۀ مرگ و دیگر مرحلۀ زندگی و « فمنهما تاره اموت و منهما تاره اخري » 1) -یعنی -1
کوشش و تلاش،
خواهد بود. « من الیهود فریق » حال است و اگر این آیه را مستقل بدانیم معناي آن « یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ » بنا بر این
واضِعِهِ 􀀀 یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَ
:یهودیان کسانی هستند یا گروهی از آنها کسانی هستند که کلمات و احکام خدا را جابجا می کنند.
تورات است.زیرا آنها صفات پیامبر را که در تورات بود کتمان می کردند. « کلم » مجاهد گوید:منظور از
ا􀀀 ا وَ عَصَیْن 􀀀 وَ یَقُولُونَ سَمِعْن
:و بجاي آن بزبان می گویند:شنیدیم و در دل می گویند:
مخالفت کردیم.برخی گفته اند:یعنی گفته ترا شنیدیم و امر ترا مخالفت کردیم.
وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ
:ابن عباس و ابن زید گفته اند:یعنی یهودیان به پیامبر گرامی می گویند:بشنو از ما در حالی که ناشنوا هستی.چنان که وقتی
کسی را سب کنند، گویند بشنو،خدا ترا ناشنوا گرداند.حسن و مجاهد گویند:یعنی بشنو که ما جواب تو ندهیم و از تو قبول
نکنیم.این مطالب،همه در بارة یهودیان اطراف مدینه است که پیامبر گرامی را سب می کردند و با سخنان زشت او را می
آزردند.
ا􀀀 اعِن 􀀀 وَ ر
:معناي آن در سورة بقره گذشت.یعنی ما را مراعات کن.
برخی گفته اند:آنها با این کلمه به ظاهر تواضع و در واقع سب پیامبر می کردند.
یا اینکه این کلمه را از روي مسخره و استهزا می گفتند. یا اینکه این جمله را از روي جسارت و گستاخی ادا می کردند،چنان
( که به کسی گفته شود:سخن ما را گوش کن و بفهم. ( 1
لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ
:زبانهاي خود را حرکت می دادند و معناي الفاظ را بچیزهاي مکروه منحرف می ساختند.
ص : 171
تلفظ ،« راعینا » زبان را می پیچیدند و لحن آن را طوري تغییر می دادند که « راعنا » 1) -برخی معتقدند که آنها در موقع گفتن -1
سام »: می شد یعنی:اي چوپان ما-و این جسارت و گستاخی بوده. چنان که هر گاه پیامبر را سلام می دادند می گفتند
.« سام علیک »: یعنی:مرگ بر تو.پیامبر نیز با بردباري و خونسردي به آنها جواب می داد « علیک
وَ طَعْناً فِی الدِّینِ
:و در دین طعنه می زدند و سخنان زشت می گفتند.
کانَ خَیْراً لَهُمْ 􀀀 ا لَ 􀀀 ا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْن 􀀀 ا وَ أَطَعْن 􀀀 الُوا سَمِعْن 􀀀 وَ لَوْ أَنَّهُمْ ق
:اگر می گفتند سخن ترا شنیدیم و امر تو را اطاعت کردیم و آنچه را آورده اي پذیرفتم و از ما بشنو و ما را مهلت ده تا بفهمیم
سخن ترا،براي ایشان چه در دنیا و چه در آخرت،مفیدتر و از طعنه زدن بدین و کفر،براي ایشان بصواب نزدیکتر بود.
اللّ بِکُفْرِهِمْ
􀀀
کِنْ لَعَنَهُمُ هُ 􀀀 وَ ل
:ولی خداوند ایشان را بواسطۀ کفرشان از رحمت و پاداش خود دور و محروم ساخته است.بعد از آن از حال ایشان در آینده
خبر می دهد و می گوید:
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 فَ
اللّ بن سلام و یارانش که عدة کمی
􀀀
:تنها کمی از آنان ایمان می آورند.این پیشگویی خداوند تحقق پیدا کرد و تنها عبد ه
بودند،ایمان آوردند.
گفته می شود:منظور این است که ایمانی اندك،باندازة اینکه جان و مالشان حفظ شود،می پذیرند و از اخلاص قلبی بی بهره
اند.
ممکن است منظور این باشد که:آنان فقط بکمی از آنچه باید بآن ایمان آورند،ایمان می آورند .
ص : 172
[ [سوره النساء ( 4): آیات 47 تا 48
اشاره
لَعَنّ
ا􀀀 ما 􀀀 ن کَ ا أَوْ لَْعَنَهُمْ 􀀀 ارِه 􀀀 ی أَدْب 􀀀 ا عَل 􀀀 ما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّه 􀀀 ا مُ َ ص دِّقاً لِ 􀀀 ما نَزَّلْن 􀀀 ابَ آمِنُوا بِ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت 􀀀ی
بِاللّ فَقَدِ
􀀀
شاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ هِ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ م 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ مَفْعُولًا ( 47 ) إِنَّ هَ
􀀀
کانَ أَمْرُ هِ 􀀀 حابَ اَلسَّبْتِ وَ 􀀀 أَصْ
( ي إِثْماً عَظِیماً ( 48 􀀀 اِفْتَر
(1)
ترجمه
اي مردمی که کتاب آسمانی بر شما نازل شده است،به چیزي که نازل کرده ایم و تصدیق کنندة تورات و انجیل شماست
ایمان بیاورید.پیش از آنکه آثار صورتها را محو کنیم و آنها را به پشت برگردانیم یا ایشان را لعنت کنیم چنان که اصحاب
سبت را لعنت کردیم و امر خداوند شدنی است.
خداوند گناه شرك را نمی آمرزد و گناهان پائین تر از شرك را نسبت بهر که بخواهد می آمرزد و کسی که براي خدا
شریک قرار دهد به افترایی که بسته،گناهی بزرگ مرتکب شده است.
ص : 173
1) -سورة نساء آیۀ 47 و 48 جزء پنجم سوره چهارم -1
بیان آیۀ 47
اشاره
لغت
طمس:از بین بردن اثر.طامس و دارس و داثر به یک معنی است(کهنه و زایل شونده).
سوره ) « وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ » : یعنی پیرو.در قرآن است « دابر » بمعنی پیروي کردن است و « دبر » ادبار:جمع دبر بمعنی پشت.این کلمه از
مدثر آیه 33 )یعنی:
سوگند به شب هنگامی که تابع روز و بدنبال آن در آید.تدبیر بمعنی محکم ساختن عواقب کارهاست.
مقصود
اکنون خداوند اهل کتاب را مخاطب می سازد و از عواقب اعمالشان آنها را می ترساند و بر حذر می دارد و می فرماید:
ابَ􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀ی
ا :تصدیق کنید آنچه را بر محمد ص نازل کرده ایم. 􀀀 ما نَزَّلْن 􀀀 :اي مردمی که به کتاب-یعنی تورات و انجیل- علم دارید آمِنُوا بِ
ما مَعَکُمْ 􀀀 مُصَدِّقاً لِ
:قرآن محمد ص تورات و انجیل شما را که در آنها اوصاف پیامبر اسلام و صحت گفتارش ذکر شده است،تصدیق می کند.
ا􀀀 ارِه 􀀀 ی أَدْب 􀀀 ا عَل 􀀀 مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّه
:دربارة معناي آن چند قول است:
-1 پیش از آنکه آثار صورت شما را محو گردانیم و جلو و پشت سر شما یکسان گردند و چشمتان در پشت سر قرار گیرد و به
قهقري حرکت کنید.این معنی از ابن عباس و عطیۀ عوفی است 2-حسن و مجاهد و ضحاك و سدي گویند:مقصود این است
که صورت ها را از هدایت برمی گردانیم و آنها را رو به پشت و بسوي ضلالت قرار می دهیم:
ص : 174
- بنا بر این می خواهد آنها را مذمت کند که هرگز رستگار نمی شوند.ابو الجارود این مطلب را از امام باقر نقل کرده است. 3
فراء،ابو القاسم بلخی و حسین بن علی مغربی گویند:
منظور این است که صورت آنها را مثل صورت بوزینگان می سازیم و در آن موي می رویانیم 4-ابن زید گوید:یعنی آثار
ایشان را از سرزمین هاي مسکونی آنها که حجاز است محو می کنیم و آنها را به عقب یعنی جایگاه اصلی خود،شام برمی
گردانیم.وي آیه را حمل کرده است بر تبعید بنی النضیر به اریحا و اذرعات شام.ولی این معنی از همه بعیدتر است زیرا بر
خلاف ظاهر است.اگر گفته شود،بنا بر قول اول،چرا خداوند به وعدة خود عمل نکرد؟در پاسخ آن چند وجه،ممکن است
گفته شود: 1-این مطلب در صورتی متوجه ایشان می شد که هیچیک ایمان نمی آوردند ولی از آنجا که دسته اي از آنان مثل
اللّ بن سلام،ثعلبه بن شعبه،اسد بن ربیعه،اسعد بن عبیده،مخریق و...
􀀀
عبد ه
ایمان آوردند و کعب نیز در ایام عمر ایمان آورد،عذاب از دیگران نیز برداشته شد و براي آخرت ایشان باقی ماند،وانگهی
را لعن کردیم،لعن می کنیم و خداوند آنها را لعن کرد « اصحاب سبت » خداوند فرمود:یا اینکار می کنیم یا آنها را هم چنان که
-2 این مطلب در آخرت تحقق می یابد زیرا نفرموده است که کیفر آنها تعجیل می شود و در دنیا صورت می گیرد.این وجه از
بلخی و جبایی است 3-مبرد گوید:این مطلب هنوز هم بقوت خود باقی است و محو آثار صورت تا پیش از قیامت در انتظار
یهود است و خداوند آنان را مسخ خواهد کرد.
أَوْ نَلْعَنَهُمْ
:آنها را خوار می کنیم و بعذاب عاجل گرفتار می سازیم چنان که ابو مسلم گوید.برخی گفته اند:یعنی آنها را بشکل
بوزینگان مسخ می کنیم.
حابَ السَّبْتِ 􀀀 لَعَنّ أَصْ
ا􀀀 ما 􀀀 کَ
:سدي و قتاده گویند:یعنی چنان که ما لعنت کردیم کسانی را که در روز شنبه تعدي و نافرمانی کردند.علت عدول از خطاب
به غیبت،این است که:
در اینجا مردم را مخاطب کرده،گوید:زمانی که «... ذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 » : براي تصرف در کلام است چنان که می گوید
سوره یونس 22 یعنی:و بادي خوش ) « وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ » : در کشتی بودید.سپس به کنایه و غیبت از آنها یاد کرده گوید
آنها
ص : 175
به صاحبان صورتها برمی گردد، زیرا آنها در حکم مذکور هستند. « نلعنهم » را به حرکت درآورد)یا اینکه ضمیر
اللّ مَفْعُولًا
􀀀
کانَ أَمْرُ هِ 􀀀 وَ
:در بارة این جمله دو قول است: 1-جبایی می گوید:یعنی وعد و وعید پروردگار چنان است که خود گفته است و تحقق پیدا
می کند 2-یعنی امر خداوند ناچار تحقق می یابد.
آیه دلالت می کند که استعمال لفظ قبل براي چیزي که قبل از چیز دیگري است گو اینکه آن دیگري هنوز تحقق
نیافته،صحیح است و خلافی نیست که این استعمال درست است از اینرو می گویند:خداوند قبل از خلقش وجود داشت.
ص : 176
بیان آیۀ 48
اشاره
لغت
افتري:از افتراء بمعناي دروغ گفتن و جعل کردن.
اعراب
إِثْماً عَظِیماً
یعنی: « اثم » بمناي « افتري » :مصدر منصوب است زیرا
.« حمدته شکراً »: نظیر « اثم اثما عظیما »
شان نزول
کلبی گوید:این آیه در بارة مشرکان یعنی وحشی و رفقایش نازل شد.زیرا هنگامی که وي حمزه را کشت-که باو وعده داده
بودند که حمزه را بکشد تا آزادش کنند و چون حمزه را کشت،آزادش نکردند-و بمکه بازگشت او و رفقایش از کردار خود
نادم شدند و نامه اي خدمت پیامبر نوشتند و پشیمانی خود را اعلام داشتند و نوشتند که هیچ چیز مانع اسلام ما نیست جز اینکه
در مکه از شما شنیدیم که شرك و قتل نفس و زنا مانع توبه است و ما همۀ اینها را مرتکب شده ایم و اگر این موانع در کار ما
سوره مریم 60 )نازل گردید و پیغمبر(ص)آیه را ) « صالِحاً 􀀀 ابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ 􀀀 إِلاّ مَنْ ت
􀀀
» : نبود به تو ایمان می آوردیم.از اینرو آیۀ
براي وحشی و رفقایش فرستاد.چون آیه را خواندند،نوشتند:این هم شرط سختی است،می ترسیم نتوانیم عمل صالحی انجام
دهیم و صلاحیت تبعیت از این آیه را پیدا نکنیم.از اینرو آیه:
«... لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ »
نازل گردید و پیامبر گرامی آیه را براي ایشان فرستاد.آیه را قرائت کردند نوشتند،می ترسیم از آن کسانی نباشیم که مشیت
الهی بر آمرزش ایشان تعلق گیرد،لذا این آیه نازل شد:
اللّ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ هِ 􀀀 ی أَنْفُسِهِمْ 􀀀 ادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَل 􀀀 ا عِب 􀀀ی
ص : 177
جَمِیعاً (سوره زمر 53 )یعنی اي بندگان من،که بر خویشتن اسراف کرده اید،از رحمت خدا ناامید مشوید که خداوند همۀ
گناهان را می آمرزد.پیامبر(ص)این آیه را براي ایشان فرستاد و پس از قرائت همگی اسلام آوردند و نزد پیامبر آمدند، پیامبر
به وحشی فرمود:بگو که چگونه حمزه را کشتی؟!چون ماجرا را شرح داد:
فرمود:واي بر تو،خودت را از من دور گردان و او بشام رفت و تا آخر عمر در آنجا بماند.از ابن عمر نقل شده است که آیۀ
نازل گردید، پیامبر به منبر «... ی أَنْفُسِهِمْ 􀀀 ادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَل 􀀀 ا عِب 􀀀 قُلْ ی » فوق در بارة مؤمنان نازل شده است،زیرا هنگامی که
رفت و براي مردم قرائت کرد.مردي برخاست و در بارة شرك سؤال کرد پیامبر ساکت شد تا دو بار یا سه بار سؤال کرد و
پیامبر سکوت کرد،از اینرو آیه بالا:
«... لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ »
نازل گردید،آن آیه را در سورة زمر و این آیه را در سورة نساء قرار داد.
مطرف بن شخیر از عمر بن خطاب نقل کرده است که:ما در زمان پیامبر در بارة کسی که با گناه کبیره می مرد،شهادت می
دادیم که اهل جهنم است تا اینکه این آیه نازل شد و ما از اینکار خودداري کردیم.
مقصود
خداوند کفار را از رحمت خود مایوس کرده،می فرماید:
شاءُ 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ م 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند گناه شرك را از هیچ کس نمی آمرزد ولی گناهان دیگر را نسبت به کسانی که بخواهد می آمرزد.
محققین می گویند:این آیه امیدوار کننده ترین آیۀ قرآن است زیرا تمام گناهان را-بجز شرك-در مشیت آمرزش خداوند
داخل ساخته و مؤمنین را میان بیم و امید قرار داده و آنها را ما بین فضل و عدل خدا به انتظار روا داشته است.صفت مؤمن
همین است که همواره میان بیم و امید و عدل و فضل خداوند قرار داشته باشد.امام صادق(ع)فرمود:
وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا » : و مؤید آن قول خداوند متعال است «. اگر بیم و امید مؤمن،سنجیده شوند،متعادل خواهند بود »
لا􀀀 الضّ و فَ
􀀀
الُّونَ
ص : 178
سوره حجر 56 و سوره اعراف 99 )یعنی جز مردم گمراه از رحمت خدا مایوس و جز مردم ) « خاسِرُونَ 􀀀 اللّ إِلَّا الْقَوْمُ الْ
􀀀
یَأْمَنُ مَکْرَ هِ
زیانکار از مکر خداوند ایمن نمی شوند.
از ابن عباس روایت شده است که هشت آیه در سورة نساء هست که از هر چه آفتاب بر آن بتابد یا از آن غروب کند براي
این امت بهتر است.این آیات از این قرار است:
اللّ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ...
􀀀
یُرِیدُ هُ »
اللّ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ...
􀀀
یُرِیدُ هُ
ا تُنْهَوْنَ عَنْهُ... 􀀀 ائِرَ م 􀀀 إِنْ تَجْتَنِبُوا کَب
ذابِکُمْ . 􀀀 اللّ بِعَ
􀀀
ا یَفْعَلُ هُ 􀀀 لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ (در دو مورد) م 􀀀 اللّ
􀀀
الَ ذَرَّهٍ... و مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ... إِنَّ هَ 􀀀 لا یَظْلِمُ مِثْق 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
بیان استدلال به این آیه که خداوند گناهان را بدون توبه می آمرزد،اینست که آمرزش گناه شرك را منوط به توبه ساخته چه
راست است که شرك به تصریح قرآن غیر قابل آمرزش است لکن باجماع امت اسلام،گناه شرك بوسیلۀ توبه قابل عفو است.
اگر چه بعقیدة معتزله،این عفو،واجب و بر خداوند لازم است،لکن به عقیدة ما قبول توبه،از باب تفضل است.بنا بر این منظور
شاءُ) این است که گناهان پائین تر از شرك بدون توبه قابل آمرزش است،در صورتی که مشیت 􀀀 ذلِکَ لِمَنْ یَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀 از (وَ یَغْفِرُ م
خداوند تعلق گیرد و شخص مؤمن باشد.
علت اینکه ما اینطور استنباط می کنیم این است که هر گاه کلامی نظیر آیۀ بالا، مشتمل بر نفی و اثبات باشد و دو چیزي که
یکی بالاتر و دیگري پائین تر است،در آن بکار رفته باشد،باید دومی با اولی از هر لحاظ مخالف باشد.مثلا صحیح نیست که
کسی بگوید:من در خانه پادشاه قدم نمی گذارم جز اینکه مرا دعوت کند و در خانۀ دیگران داخل می شوم هر گاه دعوت
کنند.بلکه باید بگوید:در خانۀ دیگران داخل می شوم هر چند مرا دعوت نکنند.
اینکه معتزله می گویند:اگر آیه را حمل بر ظاهرش کنیم و غیر از شرك را قابل آمرزش بدانیم،مردم را وادار بمعصیت خواهیم
کرد،صحیح نیست.
زیرا این در صورتی است که افراد یقین به آمرزش پیدا کنند.در صورتی که چنین یقینی از آیه حاصل نمی شود و آمرزش
خدا بستگی بخواست او دارد.بالعکس با این آیه،
ص : 179
انسان میان بیم و امید قرار می گیرد،آن سان که قرآن می گوید:
(یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً و یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ) (سوره سجده 16 )یعنی خدا را از روي بیم و طمع می خوانند و
از آخرت ترسناك و به رحمت خدا امیدوار هستند.این مطلب اجماعی مسلمین است و اخبار بسیاري از طریق سنی و شیعه در
خصوص آن وارد شده است.
ممکن است گفته شود:آمرزش عده اي و نیامرزیدن عده اي دیگر،تبعیض است و خداوند از چنین کاري بري است.لکن باید
دانست که این آمرزش از راه تفضل است و مانعی نیست که تفضل خداوند شامل حال عده اي بشود و شامل حال عده اي
نشود، از طرفی هم او در کیفرش عادل است و بر کسی ظلم نمی کند.آیا از نظر شرع و عقل چه مانعی براي عدل و فضل
اگر چه عام است و شامل همۀ گناهان غیر از شرك می شود،مع « ذلِکَ 􀀀 ا دُونَ 􀀀م» خداوند وجود دارد؟ برخی گفته اند:لفظ
الوصف ما آن را حمل بر گناهان صغیره می کنیم یا گناهانی که توبه به دنبال دارند تا با عموم و ظاهر آیاتی که بر تهدید و
وعید دلالت دارند،ناسازگار نباشد.ما می گوئیم:این مطلب را عکس کنید و از عموم آن آیات بخاطر عموم این آیه دست
بردارید و این بهتر است.چنان که از برخی از پیشینیان روایت شده که این آیه استثنایی است براي همۀ قرآن و ظاهرا منظور از
همۀ قرآن همان آیات تهدید و وعید است.
وانگهی شما قبول دارید که گناهان صغیره،حبط و زایل می شوند و مؤاخذة شخص در برابر آنها جایز نیست و چیزي که
اینطور است چه احتیاجی دارد که خواست خداوند به آمرزش آن تعلق گیرد زیرا هیچکس نمی گوید: واجب را انجام می
دهم اگر خواستم و ودیعه را رد می کنم اگر خواستم.چه انجام واجب و رد ودیعه واجب و لازم است نه اگر بخواهند.
ي إِثْماً عَظِیماً 􀀀 بِاللّ فَقَدِ افْتَر
􀀀
وَ مَنْ یُشْرِكْ هِ
:کسی که به خدا شرك آورده و غیر خدا را سزاوار عبادت بداند،دروغ گفته و گناهی غیر قابل آمرزش مرتکب شده است در
روایت است علی(ع)فرمود:
یعنی در قرآن آیه اي بنظر من امیدوار کننده تر از این آیه نیست . « ما فی القرآن آیه ارجی عندي من هذه الایه »
ص : 180
[ [سوره النساء ( 4): آیات 49 تا 52
اشاره
ی بِهِ 􀀀 اَللّ اَلْکَ ذِبَ وَ کَف
􀀀
لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 49 ) اُنْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی هِ 􀀀 شاءُ وَ 􀀀 اَللّ یُزَکِّی مَنْ یَ
􀀀
أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَ هُمْ بَلِ هُ
ي مِنَ 􀀀 لاءِ أَهْد 􀀀 ؤُ􀀀 اَلطّ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ه
􀀀
ابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اغُوتِ 􀀀 إِثْماً مُبِیناً ( 50 ) أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ اَلْکِت
( اَللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً ( 52
􀀀
اَللّ وَ مَنْ یَلْعَنِ هُ
􀀀
ئِکَ اَلَّذِینَ لَعَنَهُمُ هُ 􀀀 اَلَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا ( 51 ) أُول
(1)
ترجمه
آیا نمی نگري به آنها که خویشتن را تزکیه می کنند؟.بلکه خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند و آنان پشیزي ظلم نمی
بینند.ببین چگونه بخداوند نسبت دروغ می دهند و اینکار براي گناهکار بودن،کفایت می کند.
آیا نمی بینی کسانی که بهره اي از کتاب به آنها داده شده است؟آنها ایمان می آورند به بت هاي جبت و طاغوت و بمردم
کافر می گویند:اینها از مردم مؤمن براه دین هدایت یافته ترند.آنان را خداوند لعنت کرده و کسی را که خداوند لعنت کند،
برایش هرگز یاوري نمی یابی.
ص : 181
1) -سورة نساء آیۀ 49 و 50 و 51 و 52 جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 49 و 50
اشاره
لغت
تزکیه:پاك ساختن و طاهر کردن.فتیل:چیز کوچک.اصل فتیل چیزي است که پیچیده و باصطلاح فتیله یا مفتول باشد.نابغه
گوید:
یجمع الجیش ذا الالوف و یغزو
ثم لا یرزأ العدو فتیلا
یعنی هزاران نفر سپاهی جمع آوري می کند و می جنگد،آن گاه از دشمن هیچ نمی کاهد.
نظر:نگاه کردن و رو آوردن به چیزي به چشم.نظر به قلب:توجه قلبی به چیز است.نظر به رحمت:روي آوردن به چیز است از
روي مهربانی.
انتظار:درنگ کردن براي چیزي.منظره:بحثی که میان دو نفر یا دو طرف باشد.نظیر:مثل و مانند چیزي.فرق رؤیت و بصر این
است که:رؤیت،ادراك چیز دیدنی است و نظر متوجه ساختن چشم است براي دیدن و لذا گاهی شخص نظر می کند ولی
نمی بیند.بنا بر این در بارة خداوند میتوان گفت:رائی(بیننده)و نمی توان گفت:ناظر(یعنی نظر کننده،چه ممکن است نظر،دیدن
بدنبال نداشته باشد و این از خداوند قبیح است.)
اعراب
تصببت »: علی بن عیسی گوید:ممکن است تمیز باشد مثل « ظلمته حقه »: مثل « یظلمون » فتیلا:منصوب و مفعول دوم است براي
یعنی عرق ریختم. « عرقاً
شان نزول
برخی گفته اند:در بارة مردانی از یهود نازل شده است که اطفال خود را نزد
ص : 182
پیامبر آوردند و گفتند آیا اینها گناهی دارند؟فرمود:نه،گفتند:به خدا ما نیز مثل آنها هستیم.گناهی که روز می کنیم در شب
بخشوده می شود و گناهی که در شب می کنیم:روز آمرزیده می شود.خداوند آنان را تکذیب کرد.این مطلب از کلبی
اءُ􀀀 نَحْنُ أَبْن » : است.ضحاك و حسن و قتاده و سدي گفته اند:این آیه ها در بارة یهود و نصاري نازل شده اند زیرا آنها می گفتند
سوره ) « ي􀀀 صار 􀀀 کانَ هُوداً أَوْ نَ 􀀀 إِلاّ مَنْ
􀀀
لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ » : سوره مائده 18 ما پسران و دوستان خداییم)و می گفتند ) « أَحِبّ
اؤُهُ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
هِ
بقره 111 هرگز به بهشت نمی رود جز کسی که یهودي یا مسیحی باشد)این مطلب از امام باقر هم روایت شده است.
مقصود
یهودیان و مسیحیان با اینکه کافر بودند و تورات و انجیل را تحریف می کردند، خود را هم تزکیه می کردند و از گناه پاك
می شمردند.از اینرو خداوند می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ
:این سؤال براي اعلام است.یعنی داستان آنها را بدان که چگونه خویشتن را ستایش و خود را بپاکی توصیف می کنند و می
گفته شده این « انفسهم » گویند ما پاکیم.ابن مسعود می گوید:منظور این است که یکدیگر را بپاکی می ستایند و علت اینکه
واحد شمرده می شوند. « نفس » است که آنها بر یک دین هستند و مثل
شاءُ 􀀀 اللّ یُزَکِّی مَنْ یَ
􀀀
بَلِ هُ
:اکنون بردّ ادعاي آنها می پردازد و بیان می کند که تزکیه،شان خداوند است و او هر که را بخواهد از گناه پاك می
سازد.برخی گفته اند:
منظور این است که خداوند عمل اشخاص را می پذیرد و آنها را پاك می سازد و لکن عمل یهود را نمی پذیرد و آنها را
بکیفر می رساند.
لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا 􀀀 وَ
:عذاب و عدم تزکیه آنها ظلم نیست و آنها از این حیث باندازه پشیزي هم ظلم نمی شوند.کلمۀ فتیل بعنوان مثل بکار می رود
و در بارة معناي آن اختلاف شده است.برخی گفته اند:فتیل آن چیزي است که در شکاف هستۀ خرما قرار دارد.این قول از ابن
عباس و مجاهد و عطا و قتاده است.حسن گوید:فتیل
ص : 183
چیزي است که در شکم هسته است و نقیر چیزي است که بر پشت هسته است و قطمیر پوست هسته است.ابن عباس و ابو
مالک و سدي گویند فتیل آن چرکی است که میان انگشتان فتیله کنند.
این آیه دلالت می کند بر تنزیه خداوند از ظلم و ذکر فتیل باین منظور است که معلوم شود او نه کم و نه زیاد،ظلم نمی کند.
اللّ الْکَذِبَ
􀀀
اُنْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی هِ
:ببین چگونه بوسیلۀ تحریف تورات و انجیل،بخداوند نسبت دروغ می دهند.ابن جریج می گوید:منظور این است که ببین
بخداوند « تنها یهودیان و مسیحیان به بهشت می روند »: و اینکه « ما پسران و دوستان خداییم » چگونه در تزکیۀ خود و گفتن اینکه
نسبت دروغ می دهند.
ی بِهِ إِثْماً مُبِیناً 􀀀 وَ کَف
براي نشان دادن بزرگی موضوع است خواه پسندیده باشد خواه « ی بِهِ 􀀀 کَف » :این کار براي گناه آشکار بودن،کافی است.تعبیر
ناپسند.
یعنی بحال مؤمن رسیدن به سعادت و بحال کافر خواري و « کفی بحال المؤمن نیلا و کفی بحال الکافر خزیا »: گفته می شود
بدبختی کافی است.گویی می گوید:آنان در بدبختی و خواري به حالی بزرگتر و کاري شنیع تر از نسبت بخدا دادن،احتیاج
ندارند و همین،براي همه چیزشان کافی است-ممکن است منظور این باشد که:این کار براي گنهکاري کافی است و چیزي از
گناه کم ندارد .
ص : 184
بیان آیۀ 51 و 52
اشاره
لغت
جبت:در لغت عرب صرف ندارد و بنا بروایتی از سعید بن جبیر این کلمه در لغت اهل حبشه بمعنی سحر(یا ساحر)است.ممکن
است این کلمه در زبان عرب و اهل حبشه به یک معنی بوده است.یا اینکه عرب،کلمه را از حبشیان گرفته است.
لعنت:دور ساختن از رحمت خداوند بخاطر معصیت و براي کیفر از اینرو لعنت کردن حیوانات صحیح نیست و همچنین
اشخاص دیوانه و کودکان.چه اینها تکلیفی ندارند تا بخاطر ترك آن سزاوار لعنت باشند.اگر منظور این باشد که اینها را لعن
کنند و منظور فقط دوري باشد نه کیفر،عیبی ندارد.
اعراب
ها براي « اولاء » است در « امراه » در معنی جمع « نسوه » است.چنان که « ذا » سبیلا:تمیز نسبت اولئک:اسم اشاره جمع،مفرد آن در معنی
ها اضافه نمی شود،زیرا حرف کاف،که براي خطاب است،متضمن تنبیه نیز هست. « اولئک » تنبیه اضافه می شود لکن در
شان نزول
عکرمه گوید:ابو برزه،در جاهلیت سحر می کرد و مردم مسلمان باو مراجعه می کردند و رغبت نشان می دادند،از این جهت
آیه نازل شد.اکثر مفسران گویند:پس از جنگ احد،کعب بن اشرف با هفتاد سوار از یهودیان،بمکه رفت که با قریش بعنوان
مخالفت با پیامبر پیمانی ببندند و عهدي که میان ایشان و پیامبر بود زیر پا گذارند.کعب بر ابو سفیان وارد و مورد احترام واقع
شد و سایر یهودیان بخانه هاي قریش رفتند.اهل مکه به ایشان گفتند:شما اهل کتاب هستید و محمد ص صاحب کتاب
ص : 185
است.ما از شما اطمینان نداریم و ممکن است مکري باشد.اگر می خواهی با تو پیمان ببندیم،این دو بت را سجده کن و به آنها
ایمان بیاور،وي سجده کرد.این است معناي:
« الطّ
􀀀
یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اغُوتِ »
.سپس کعب به اهل مکه گفت:سی تن از شما و سی تن از ما سینه هاي خود را بدیوار کعبه می چسبانیم و با پروردگار خانه
پیمان می بندیم که در راه جنگ با محمد ص کوشش کنیم.پس در این مورد ابو سفیان به کعب گفت تو کتاب می خوانی و
علم داري و ما امی هستیم و چیزي نمی دانیم آیا ما هدایت یافته تر و بحق نزدیکتریم یا محمد ص؟کعب گفت:دین خود را بر
من عرضه کنید.
ابو سفیان گفت:ما براي حاجیان،شتران برجسته کوهان،نحر می کنیم و به آنها آب می دهیم و میهمان را گرامی می داریم و
اسیر را آزاد می کنیم و صلۀ رحم می کنیم و عمرة خانه خدا و طواف بجاي می آوریم و اهل حرم هستیم.محمد از دین
پدرانش دست کشید و قطع رحم کرد و از حرم جدا شد.دین ما قدیم و دین او جدید است.کعب گفت:
بخدا شما هدایت یافته تر از محمد ص هستید.از اینرو این آیه ها نازل گردیدند.
مقصود
بنا بر این،مقصود کعب بن اشرف و جمعی از یهودیان است که با او بودند،از اینرو خداوند کارهاي قبیح آنها را بیان می کند
و بر زشتی هاي گذشتۀ آنها زشتی هاي دیگري افزوده،می فرماید:
الطّ
􀀀
ابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اغُوتِ 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِت
:اینها به جبت و طاغوت که نام دو بت از بتهاي قریش است ایمان می آورند و کعب بن اشرف براي آنها سجده می کند.
ي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا 􀀀 لاءِ أَهْد 􀀀 ؤُ􀀀 وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ه
:عکرمه و جماعتی از مفسران گویند:آنها به ابو سفیان و یارانش گویند اینها از محمد ص و اصحابش به راه دین
نزدیکترند.ابن عباس گوید:مقصود حی بن اخطب و کعب بن اشرف و سلام بن ابی الحقیق و ابو رافع در جماعتی از علماي
یهود است و جبت،بتها و طاغوت،آنهایی هستند که به دروغ مطالبی از زبان بتها براي مردم،بیان می کردند.
ص : 186
ابن زید گوید:جبت ساحر و طاغوت شیطان است.مجاهد و شعبی گویند:جبت سحر است.ابو العالیه و سعید بن جبیر
گویند:جبت،ساحر و طاغوت،کاهن است.برخی گفته اند:جبت،شیطان و طاغوت دوستان او است.ابو عبیده گوید:جبت و
طاغوت،چیزهایی هستند که مورد پرستش قرار گیرند،خواه سنگ باشد یا صورتی یا شیطانی.ضحاك گوید:جبت در اینجا
در « سبیل » حی بن اخطب و طاغوت،کعب بن اشرف است در بعضی از روایات از ابن عباس نیز چنین نقل شده است.مقصود از
آیۀ شریفه،دین است زیرا دین راهی است که انسان را به مقصود می رساند.
اللّ
􀀀
ئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ هُ 􀀀 أُول
:اینان را خداوند از رحمت خود دور کرده است.
اللّ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً
􀀀
وَ مَنْ یَلْعَنِ هُ
:کسی که مورد لعن خدا قرار گیرد،یاوري ندارد که او را از کیفر خداوند،نجات دهد.برخی گفته اند:منظور این است که در
دنیا و آخرت براي آنها یاوري نمی یابی زیرا وقتی که خداوند بنده اي را خوار کند،به یاري دیگران نمی تواند متکی شود .
ص : 187
[ [سوره النساء ( 4): آیات 53 تا 55
اشاره
راهِیمَ 􀀀 ا آلَ إِبْ 􀀀 اَللّ مِنْ فَضْ لِهِ فَقَدْ آتَیْن
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 ا آت 􀀀 ی م 􀀀 اَلنّ عَل
اس􀀀 اَلنّ نَقِیراً ( 53 ) أَمْ یَحْسُدُونَ اس􀀀 لا یُؤْتُونَ 􀀀 اَلْم فَإِذاً أَمْ لَهُمْ نَصِ یبٌ مِنَ لُْکِ
( ی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً ( 55 􀀀 اهُمْ مُلْکاً عَظِیماً ( 54 ) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَف 􀀀 ابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ آتَیْن 􀀀 اَلْکِت
(1)
ترجمه
بلکه مگر براي ایشان بهره اي از سلطنت است که در این هنگام پشیزي بمردم ندهند یا مگر بر آنچه خداوند به مردم داده است
رشکشان می خورند.ما بآل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به ایشان ملکی عظیم بخشیدیم.پس گروهی از آنان به او ایمان
آوردند و گروهی اعراض کردند و جهنم با شعله هاي سوزانش براي آنان کافی است.
ص : 188
1) -آیۀ 53 و 54 و 55 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 53 و 54 و 55
اشاره
لغت
نقیرا:از نقر بمعنی اثري که مثل جاي منقار است.ناقور بمعنی صور است که در آن دمیده می شود و نقیر چوبی است که در
آن سوراخ ایجاد شده باشد.انتقار بمعنی اختصاص است چنان که طرفه گوید:
نحن فی المشتاه ندعو الجفلی
لا تري الادب فیها ینتقر
یعنی:ما در فصل زمستان از مردم دعوت عام می کنیم و هیچ کس بر سر خوان ما دعوت اختصاصی ندارد.
حسد:آرزوي زوال نعمت از دیگران است تا دچار سختی گردند لکن غبطه،این است که انسان آرزو کند که نعمتی که
دیگران دارند نصیب خودش هم بشود.از اینرو حسد ناپسندیده و غبطه پسندیده است.برخی گفته اند:حسد زیاده روي در بخل
است، چه بخل مشقت بذل نعمت و حسد،مشقت متنعم بودن دیگران از نعمت است.بنا بر این در بخل و حسد،مشقتی بر متنعم
بودن وجود دارد.
سعیر:از سعر بمعناي افروختن آتش است و استعاره بمعناي آتش و جنگ و شر بکار رفته است و سعر متاع بمعناي قیمت متاع
است و علت این معنی این است که بازار در موقع معامله بحرارت متاع،برافروخته و گرم می شود.ساعور بمعنی تنور(پس سعیر
است یعنی افروخته.
اعراب
ام:منقطعه است و معادل با همزة استفهام نیست که در این صورت متصله نام دارد و معناي آن این است:بل الهم نصیب من
اهم اولی » در ابتداي کلام قرار نمی گیرد یعنی « ام » الملک..برخی گفته اند:همزة استفهام از کلام حذف شده است زیرا
ص : 189
اما این مطلب ضعیف است زیرا حذف همزه در ضرورت شعر جایز است و « بالنبوه ام لهم نصیب من الملک فیلزم الناس طاعتهم
در قرآن ضرورتی نیست.
لا یُؤْتُونَ 􀀀 فَإِذاً
فلا یؤتون »: و فعل قرار گیرد،مثل اینکه در معنی متاخر است یعنی « واو » یا « فاء » عمل نکرده زیرا وقتی که میان « یؤتون » :اذا در
و اذن از حروف ناصب فعل است به چهار شرط:جواب کلام و در لفظ،مبتدا باشد و ما بعد آن متعلق بما قبل « الناس نقیرا اذن
آن نباشد و فعل بعد آن مستقبل باشد.
مقصود
حکم یهود را به این که مشرکان هدایت یافته تر از پیامبر و اصحاب او هستند بیان کرد.اکنون می گوید:آنها شایسته چنین
حکمی نیستند زیرا سلطنتی ندارند.
أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ
نبوت است یعنی « ملک » :این استفهام براي انکار است یعنی آنها را بهره اي از سلطنت و پادشاهی نیست.جبایی گوید:منظور از
آیا براي آنها از نبوت،نصیبی است تا اطاعت ایشان بر مردم واجب باشد؟برخی گفته اند:
همان است که یهود ادعا می کردند که در آخر الزمان به آنها بر می گردد و از میان آنها کسی خروج می کند « ملک » منظور از
که ملت آنها را تجدید و بدینشان دعوت می کند، از اینرو خداوند آنان را تکذیب کرد.
النّ نَقِیراً
اس􀀀 لا یُؤْتُونَ 􀀀 فَإِذاً
:اگر همه دنیا و سلطنت آن به آنها داده شود،اندکی از حقوق مردم را ادا نمی کنند و در تفسیر ابن عباس است که:اگر براي
ایشان نصیبی از سلطنت بود،به محمد ص و اصحابش چیزي نمی دادند و برخی گفته اند،آنان داراي باغ و بستان و اموال
بودند و به مستمندان چیزي نمی دادند.
النّ
اس􀀀 أَمْ یَحْسُدُونَ :بلکه حسد مردم را می خورند.در بارة این مردم اختلاف شده است 1-:برخی گفته اند منظور خود پیامبر گرامی است.
اللّ مِنْ فَضْلِهِ
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 ا آت 􀀀 ی م 􀀀 عَل
:آنان را بر آنچه خداوند از فضل خود به ایشان داده است،حسد می خورند.یعنی نبوت پیامبر و مباح بودن نه زن براي او و
میلش نسبت به ایشان و می گفتند:او اگر پیامبر بود،نبوت او را از این کار باز می داشت.از اینرو
ص : 190
خداوند بیان می دارد که نبوت در آل ابراهیم چیز تازه اي نیست:
ابَ وَ الْحِکْمَهَ 􀀀 راهِیمَ الْکِت 􀀀 ا آلَ إِبْ 􀀀 فَقَدْ آتَیْن
:نبوت را به آل ابراهیم دادیم و مملکت را به داود و سلیمان بخشیدیم.داود داراي نود و نه زن و سلیمان داراي یکصد زن و
بقولی او داراي هفتصد کنیز و سیصد زن و داود داراي یکصد زن بود.بنا بر این معنی نداشت که آنها رشک حضرت محمد
ص بخورند چه او نیز از اولاد ابراهیم بود و سایرین از او تعداد زنانشان بیشتر و مملکت شان وسیعتر بود.در بارة
این قول از ابن عباس و ضحاك و سدي است.برخی هم گفته اند چون قوام دین به وجود پیامبر بود،از اینرو حسد « الناس » معناي
آنها به او مانند حسدشان نسبت به همۀ مردم بود.
-2 مقصود پیامبر و آلش می باشد.چنان که از امام باقر منقول است و مراد از فضل،نبوت پیامبر و امامت آل اوست،در تفسیر
ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را »: عیاشی به اسناد خود از ابو الصباح کنانی نقل کرده است که امام صادق به او فرمود
واجب کرده است.انفال و برگزیدة مال براي ماست.مائیم راسخان در علم و مائیم محسودانی که خداوند در بارة ایشان فرموده
فرمود:منظور از کتاب،نبوت و از حکمت،فهم و قضاوت و از ملک عظیم.وجوب اطاعت است!! « النّ
اس 􀀀 أَمْ یَحْسُدُونَ .َ.. » : است
منظور آنان بودند و منظور از « ي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً 􀀀 ءِ أَهْد 􀀀 ؤُلا 􀀀ه» : -3 مقصود پیامبر و اصحابش می باشد زیرا در جمله
فضل،نعمت است:این وجه از ابو علی جبایی است.
-4 مقصود عرب است.یعنی عرب حسد می خورند که پیامبر از ایشان است.
این وجه از حسن و قتاده و ابن جریج است.برخی گفته اند:مقصود از کتاب تورات و انجیل و زبور و از حکمت،علمی است
که بآنان داده شده بود.
اهُمْ مُلْکاً عَظِیماً 􀀀 وَ آتَیْن
:مجاهد و حسن گویند:یعنی به آنها نبوت دادیم.ابن عباس گوید:ملک عظیم یعنی ملک سلیمان.سدي گوید:منظور زنانی
است که به داود و سلیمان داده شده بود و برخی گفته اند:منظور جمع میان سیاست دنیا و دین است.
ص : 191
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ
:در این باره دو قول است: 1-دسته اي از اهل کتاب بمحمد ص ایمان آوردند و دسته اي از او اعراض کردند و به او ایمان
نیاوردند.این قول از مجاهد و زجاج و جبایی است و مناسبت این جمله با جملۀ سابق به این است که آنها با اینکه حسد می
بردند و کارهایی زشت می کردند،بعضی از آنان به او ایمان آوردند. 2-مقصود این است که از امت ابراهیم،کسانی بودند که
به او ایمان آوردند و کسانی بودند که از او اعراض کردند،چنان که شما نیز در بارة محمد(ص)چنین کردید و این کار
شما،امر او را کوچک نکرد،چنان که کار آنان نیز امر ابراهیم را کوچک نکرد.
ی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً 􀀀 وَ کَف
:براي این مردم اعراض کننده،عذاب جهنم که داراي آتشی بر افروخته است کفایت می کند.مقصود این است که اگر در دنیا
پاره اي از عذابها از آنها دفع شده است،در آخرت عذاب جهنم براي ایشان مهیاست .
ص : 192
[ [سوره النساء ( 4): آیات 56 تا 57
اشاره
کانَ عَزِیزاً حَکِیماً 􀀀 اَللّ
􀀀
ذابَ إِنَّ هَ 􀀀 ا لِیَذُوقُوا اَلْعَ 􀀀 اهُمْ جُلُوداً غَیْرَه 􀀀 ما نَضِ جَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْن 􀀀 اراً کُلَّ 􀀀 ا سَوْفَ نُصْ لِیهِمْ ن 􀀀 اتِن 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآی
اجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ 􀀀 ا أَزْو 􀀀 ا أَبَداً لَهُمْ فِیه 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
اتٍ 􀀀 س اَلصّ َنُدْخِلُهُمْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع 56 ) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا )
( نُدْخِلُهُمْ ظِ  لا ظَلِیلًا ( 57
(1)
ترجمه
آنان که به آیات ما کافر شدند،ایشان را در آتشی می افکنیم که هر گاه پوست بدنشان بسوزد،پوست دیگري به جاي آن قرار
می دهیم تا هر دم عذاب را بچشند، خداوند قادر و حکیم است.و آنان که ایمان آورده و کارهاي شایسته کرده اند،در بهشت
هایی داخلشان می کنیم که از زیر آنها نهرهاي آب جاري هستند و براي همیشه در آنجا خواهند بود،براي ایشان همسرانی
پاکیزه است و ایشان را در سایه اي پایدار و معتدل داخل می سازیم.
ص : 193
1) -سورة نساء آیۀ 56 و 57 جزء پنجم سورة 4 -1
بیان آیۀ 56 و 57
اشاره
لغت
نصلیهم نارا:ایشان را در آتش می افکنیم.اصلاء:در آتش افکندن:صلاء:
بریان کردن،مصلی:بریان.
بدلنا:تغییر می دهیم.تبدیل:تغییر خواه به این کیفیت که هیئت و شکل چیزي تغییر داده شود یا اینکه چیزي بجاي آن گذارده
سوره ابراهیم 48 یعنی روزي که بجاي این زمین،زمینی دیگر قرار داده شود)و ) « یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ » : شود مثل
یعنی جبه ام را بصورت پیراهن درآوردم. « بدلت جبتی قمیصاً »: مثل
ظل:اصل این کلمه بمعنی ستر و پوشش است و علت اینکه بمعنی سایه بکار می رود این است که سایه انسان را از اشعۀ
خورشید،می پوشاند رؤبه گوید:ظل و فیء جایی است که در آنجا خورشید می تابیده و اکنون نمی تابد.اما آن جایی که
ظل بمعناي شب نیز هست زیرا شب از خورشید پوشیده است.ظله:سرسایه .« فیء » است نه « ظل » هیچوقت خورشید نمی تابد،آنجا
و چیزي که به آن سایه کنند.
ظلیل:سایه اي که ثابت و پایدار است.
مقصود
قبلا در بارة مؤمن و کافر،سخن گفته شد،اکنون بذکر وعد و وعید در برابر کفر و ایمان می پردازد و می گوید:
ا􀀀 اتِن 􀀀 إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآی
:آنان که منکر دلایل ما می شوند و پیامبران ما را تکذیب می کنند و آیاتی که بر یکتایی ما و صدق پیامبر ما دلالت دارند،زیر
پا می گذارند.
اراً 􀀀 سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ن
:آنها را گرفتار آتش می کنیم و می سوزانیم و عذاب می کنیم.
براي دلالت بر این است که این عذاب،مربوط به آیندة ایشان است. « سوف » کلمۀ
ص : 194
ا􀀀 اهُمْ جُلُوداً غَیْرَه 􀀀 ما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْن 􀀀 کُلَّ
:در این باره اقوالی است: 1-قتاده و جماعتی از اهل تفسیر گویند:ظاهر قرآن این است که خداوند پوستهاي دیگري غیر از
پوستی که سوخته است بر اندام آنان می پوشاند. مختار علی بن عیسی نیز همین است.
برخی گفته اند:این پوست جدید گناهی ندارد،پس چرا سوخته شود؟!پاسخ این است که عذاب،براي شخص است و پوستها و
اعضا مورد ملاحظه و اعتبار نیستند.علی بن عیسی گوید:پوستی که بر بدن پوشانده می شود نه خود آن است که عذاب می
بیند و نه قسمتی از آن.پوست واسطه اي است که بوسیلۀ آن به شخصی که سزاوار عذاب است،شکنجه داده می شود.
-2 زجاج و بلخی و ابو علی جبایی گویند:منظور این است که خداوند متعال، همان پوست سوخته را بحالت اول برمی گرداند
مثلا هر گاه شخصی که تغییر صورت داده است ببینید،می گویید:تو بغیر این صورت،پیش من آمدي.در حالی که او همان
است فقط تغییر صورت،داده است یا اینکه هر گاه انگشتري شکسته اي از نو ساخته شود، می گویند:این غیر از آن است اگر
چه اصل هر دو یکی است بنا بر این پوست اول با پوست دوم یکی است،تنها تغییر هیأت در آنها پیدا شده،چه اولی سوخته بود
و دومی نسوخته است.
یعنی پیراهن هایی است که در جهنم بر تن آنها پوشیده می شود که قرآن کریم گوید: « سرابیل » -3 منظور از پوستهاي ایشان
سوره ابراهیم 50 یعنی پیراهنشان از قیر است)علت اینکه به جامه ها،پوست گفته شده این است که میان « رانٍ 􀀀 رابِیلُهُمْ مِنْ قَطِ 􀀀 سَ »
پوست و پیراهن،مجاورت و نزدیکی است.البته این قول،مستلزم ترك ظاهر آیه است بدون اینکه دلیلی داشته باشد.
آن اشکالی که بر قول اول وارد می شد که چرا پوستی که گنهکار نیست،عذاب می شود،بر دو قول اخیر وارد نیست.کسانی
که انسان را غیر از اعضاي تن که بچشم مشاهده می شوند،می دانند و معتقدند که آنچه عذاب می بیند همان حقیقت انسان
است نه اعضاي بدن،از این گونه اشکالات،آسوده اند.
ذابَ 􀀀 لِیَذُوقُوا الْعَ
:تا عذاب را بچشند و الم آن را ادراك کنند.ذکر این جمله
ص : 195
باین منظور است که آنها در همۀ حالات،عذاب را احساس می کنند و هر زمانی عذابی تازه می چشند نه مثل کسانی که بر اثر
مرور زمان،بدرد عادت می کنند و رنج آن برایشان،خفیف می شود.
کانَ عَزِیزاً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند،مقامش منیع است و نیازي ندارد که در برابر دیگري از خود دفاع یا ممانعت کند.و بقولی:یعنی او قادر است و مانعی
از تحقق بخشیدن و وعد و وعیدهاي خود در برابرش نیست.
حَکِیماً
:در تدبیر و تقدیر خود و عذاب مردم گنهکار،حکیم است.کلبی از حسن نقل می کند که وي می گفت:بما رسیده است که
پوست ایشان روزي هفتاد هزار بار سوخته می شود.
الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
:آنان که بهر چه باید و شاید،ایمان آورده اند و طاعات صالح و خالص،انجام داده اند.
ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
اتٍ􀀀 س نَُدْخِلُهُمْ
:بزودي آنان را داخل باغهایی می سازیم که از زیر قصرها و درختانشان،آب جاري است.
اجٌ مُطَهَّرَهٌ 􀀀 ا أَزْو 􀀀 ا أَبَداً لَهُمْ فِیه 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀
:در آن بهشت ها جاودانی هستند و براي آنها همسرانی است که از خون حیض و نفاس و هر گونه عیب و آلودگی و اخلاق
زشت و طبیعت نادرست پاکند،کاري نمی کنند که شوهران خود را ناراحت کنند و در آنها ایجاد تنفر نمایند.
وَ نُدْخِلُهُمْ ظِ  لا ظَلِیلًا
:آنها را داخل سایه اي می کنیم که گرما و سرما ندارد و مثل سایۀ دنیا نیست.برخی گفته اند:یعنی سایه همیشگی نه مثل سایۀ
دنیا که با برآمدن خورشید،زایل می شود و برخی گفته اند:یعنی سایه اي پایدار و قوي.چنان که در موقع مبالغه،شیئی را به
در اولی براي روز و در دومی براي شب و در « یوم ایوم و لیل الیل و داهیه دهیاء »: مثل لفظ آن وصف می کنند و می گویند
سومی براي داهیه با الفاظی مثل خودشان مبالغه و تاکید آورده شده است .
ص : 196
[ [سوره النساء ( 4): آیات 58 تا 59
اشاره
کانَ سَمِیعاً 􀀀 اَللّ
􀀀
نِعِمّ یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ هَ
ا􀀀 اَللّ
􀀀
اَلنّ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ هَ
اسِ􀀀 ب إِذ حَکَمْتُمْ یَْنَ ا􀀀 و ا 􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اَللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَم
􀀀
إِنَّ هَ
اَللّ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ
􀀀
ازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی هِ 􀀀 اَللّ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَن
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ 􀀀 بَصِیراً ( 58 ) ی
( ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا ( 59 􀀀 بِاللّ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ
􀀀
کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ هِ
(1)
ترجمه
خداوند شما را امر می کند که امانتها را به اهلشان بدهید و هر گاه در میان مردم حکم کنید به عدالت حکم کنید.خداوند شما
را نیکو موعظه می کند.خداوند شنوا و بیناست.
اي مردم مؤمن،خدا،پیامبر و اولی الامر خود را اطاعت کنید و اگر در بارة چیزي اختلاف و نزاع کردید:اگر بخدا و روز
واپسین ایمان دارید،به خدا و رسول ردّ کنید،این کار براي شما بهتر و مورد اعتمادتر است.
ص : 197
1) -آیۀ 58 و 59 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 58
اشاره
قرائت
و وجوه مختلف قراء است و دلایل آنها بحث کرده ایم. « نعما » در سورة بقره،اختلاف میان قراء در بارة کلمۀ
لغت
تؤدّوا:ادا کنید سمیع:کسی که بتواند شنیدنیها را بشنود.
بصیر:کسی که دیدنیها را بتواند ببیند.لکن سامع کسی است که فعلا می شنود و مبصر کسی است که فعلا می بیند و لهذا
یعنی اگر شنیدنی و دیدنی وجود داشت او « کانَ سَمِیعاً بَصِ یراً 􀀀» : خداوند از لحاظ اینکه قدیم است توصیف می شود به اینکه
قادر بر شنیدن و دیدن بود.در حقیقت سمیع و بصیر صفت مشبه و وصف ثبوتی هستند.از این بیان برمی آید که نمی توان
گفت:خداوند در قدیم و پیش از وجود شنیدنیها و دیدنیها سامع و مبصر بوده است.
اعراب
نِعِمّ یَعِظُکُمْ بِهِ
ا􀀀
است.اما مخصوص « نعم » و شیئی منصوب بیان است براي اسم جنسی مضمري که فاعل « نعم شیئاً شیئی یعظکم به »: :تقدیر آن
است. « انّ » محلا مرفوع و خبر « نعما یعظکم به » جانشین آن شده است.جملۀ « یعظکم به » بمدح حذف شده و صفت آن
مقصود
در این آیه خداوند مردم را باداي امانت امر می کند و می فرماید:
ا􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَم
􀀀
إِنَّ هَ
:گفته اند در بارة مقصود این آیه اقوالی است:
ص : 198
-1 این آیه در بارة هر نوع امانتی است که بدست انسان سپرده شود.خواه امانت الهی یعنی اوامر و نواهی او باشد و خواه امانت
مردم از قبیل مال یا غیر مال باشد این قول از ابن عباس و ابی بن کعب و ابن مسعود و حسن و قتاده است.از امام باقر(ع)و امام
صادق(ع)نیز روایت شده است.
-2 زید بن اسلم و مکعول و شهر بن حوشب و جبایی گویند:مقصود زمامداران است که بفرمان خداوند باید ملاحظۀ حال
مردم را داشته باشند و آنها را براه دین و شریعت وادار کنند.این مطلب هم از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده
است.ایشان فرموده اند:خداوند هر یک از امامان را مامور می سازد که امر حکومت را به شخص بعد از خود واگذار کنند.و
مؤید آن این است که خداوند بعد از این،مردم را به اطاعت زمامداران مامور ساخته است.و از ائمه علیهم السلام روایت شده
ا... 􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَم
􀀀
دو آیه است که یکی براي ما و یکی براي شماست خداوند می فرماید: إِنَّ هَ »: است که
اللّ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ... (سوره نساء 59 اي مردم مؤمن خداوند و
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ 􀀀 سپس می فرماید: ی
پیامبر و صاحبان امر خویش را اطاعت کنید.البته این قول،داخل در قول اول است زیرا از جملۀ امانتهاي الهی ائمۀ بزرگوار
هستند.لذا امام باقر ع فرمود:اداي نماز و زکات و روزه و حج،امانت است و از جملۀ امانتها دستوري است که بوالیان امر در
بارة تقسیم صدقات و غنائم و امور دیگري که حق رعیت بدانها تعلق می گیرد،داده شده است.بقدري خداوند امر اطاعت را
لا􀀀» : سوره غافر 19 یعنی او خیانت چشم ها را می داند)و فرموده است ) « خائِنَهَ الْأَعْیُنِ 􀀀 یَعْلَمُ » : بزرگ شمرده که فرموده است
ابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ 􀀀 وَ مِنْ أَهْلِ الْکِت » : سوره انفال 27 یعنی بخدا و پیامبر خیانت مکنید)و نیز فرموده است ) « اللّ وَ الرَّسُولَ
􀀀
تَخُونُوا هَ
سوره آل عمران 75 یعنی برخی از اهل کتاب کسانی هستند که اگر کیسه زري را بامانت به ایشان ) « طارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ 􀀀 بِقِنْ
بسپارید به شما پس می دهند).
-3 به پیامبر دستور می دهد که کلید کعبه را که در روز فتح مکه از عثمان بن طلحه گرفته بود،به او پس دهد زیرا پیامبر قصد
داشت کلید را به عباس بدهد که هم پرده داري
ص : 199
کعبه و هم سقایت حاجیان را بر عهده داشته باشد.این قول از ابن جریج است.لکن اگر چه این قول هم صحیح و روایتی که در
بارة آن هست.درست است،لکن دو قول اول مورد اعتمادند.چه بمقتضاي دلیل هر گاه امري در موردي خاص صادر شد،نباید
آن امر را بآن مورد اختصاص داد،بلکه باید بعموم آن عمل کرد.
النّ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ
اسِ􀀀 ب إِذ حَکَمْتُمْ یَْنَ ا􀀀 و َ
اكَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
داوُدُ ا 􀀀 ا 􀀀ی» : :به زمامداران امر می کند که در میان مردم به عدالت حکم کنند.نظیر آن،این آیه است
سوره ص 26 اي داود،ما ترا در زمین خلیفه و زمامدار کرده ایم پس در میان مردم به حق حکم ) « النّ بِالْحَقِّ
اسِ 􀀀 ب فَاحْکُمْ یَْنَ
« میان دو طرف دعوا،در نگاه کردن و سخن گفتن مساوات برقرار کن »: کن).روایت شده است که پیامبر گرامی به علی فرمود
1)و نقل شده است که:دو بچه خط خود را پیش امام حسن ع بردند و از وي خواستند که بگوید کدامیک از خطها بهتر )
است.علی ع که آنها را می دید،فرمود:
نِعِمّ
ا􀀀 اللّ
􀀀
2)إِنَّ هَ ) « پسرم در بارة حکم خود دقت کن،که خداوند در روز قیامت،از همین حکم نیز از تو سؤال خواهد کرد »
یَعِظُکُمْ بِهِ :موعظۀ خداوند در بارة رد امانت و نهی از خیانت و حکم بعدالت،بحال شما خوب است.معناي موعظه،امر به
معروف و نهی از منکر است.
برخی گفته اند:موعظه،امر به نیکی و نهی از بدي است.
کانَ سَمِیعاً بَصِیراً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
به این « کان » :خداوند به همۀ شنیدنیها و دیدنیها شنوا و بیناست.برخی گفته اند:یعنی بگفتار و کردار شما عالم است.آوردن
منظور است که بگوید:خداوند از ازل شنوا و بینا بوده است.
ص : 200
1) - سو بین الخصمین فی لحظک و لفظک -1
اللّ سائلک عنه یوم القیامه
􀀀
2) -یا بنی،انظر کیف تحکم فان هذا حکم و ه -2
بیان آیۀ 59
اشاره
مقصود
در آیۀ پیش زمامداران را تشویق کرد که حقوق مردم را رعایت کنند و در میان آنها بانصاف و عدالت و مساوات رفتار
کنند،اکنون مردم را تشویق می کند که از آنها اطاعت کنند و به آنها تاسی بجویند و مشکلات و اختلافات خود را پیش آنها
ببرند.
می فرماید:
اللّ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ 􀀀ی
:اي مؤمنان خداوند را اطاعت کنید و اوامر و نواهی او را بکار بندید.
وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ
:پیامبر را نیز اطاعت کنید.با امر به اطاعت خدا،لزوم اطاعت پیامبر نیز،فهمیده می شد،لکن پیامبر را جداگانه ذکر می کند تا در
بیان مطلب مبالغه اي باشد و جلو پاره اي از توهمات گرفته شود و کسی نگوید یا نپندارد که اطاعت پیامبر مخصوص
دستوراتی است که در قرآن باشد.نظیر این آیه آیات دیگر است مثل:
ا􀀀م» : سوره نساء آیۀ 80 یعنی کسی که پیامبر را اطاعت کند.خدا را اطاعت کرده است)و مثل ) « اللّ
􀀀
طاعَ هَ 􀀀 مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَ »
سوره حشر آیه 7 یعنی آنچه پیامبر براي شما آورد بگیرید و آنچه شما را از آن ) « اکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا 􀀀 ا نَه 􀀀 اکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ م 􀀀 آت
سوره نجم آیه 3 یعنی او از روي هوس سخن نمی گوید)کلبی « ي􀀀 ا یَنْطِقُ عَنِ الْهَو 􀀀 وَ م » : نهی کرد،ترك کنید)و مثل
گوید:منظور این است که خدا را در واجبات و پیامبر را در مستحبات،اطاعت کنید،لکن وجه اول صحیحتر است زیرا طاعت
پیامبر و امثال اوامر او،طاعت و امتثال اوامر خداوند است.اما پی بردن به اینکه او رسول خداست همان پی بردن به رسالت
اوست و پی بردن به رسالت او جز بعد از شناسایی خدا،ممکن نیست نه اینکه پی بردن به رسالت او عین خدا شناسی
است.همانطوري
ص : 201
که اطاعت پیامبر در حیاتش واجب است،پس از مرگش نیز واجب است زیرا پیروي از شریعت او پس از مرگش بر همۀ مردم
مکلف،لازم است.بدیهی است که او همۀ جهانیان را بدین خود تا روز قیامت،دعوت کرد و رسالت او جهانی و همگانی است.
وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
:در این باره مفسران دو نظر دارند: 1-ابو هریره و ابن عباس بنا بیکی از دو روایت میمون و ابن مهران و سدي گویند:منظور هر
امیر و زمامداري است مختار جبایی و بلخی و طبري نیز همین است.
اللّ و ابن عباس بنا به روایت دیگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتی گویند:منظور علما است.برخی از آنها
􀀀
-2 جابر بن عبد ه
گفته اند:زیرا علما هستند که در احکام و در موقع نزاع و اختلاف باید بآنها رجوع کرد نه زمامداران.این دو قول از عامه است.
ائمۀ اهل بیت است که خداوند طاعت « اولی الامر » لکن اصحاب ما از امام باقر و امام صادق(ع)روایت کرده اند که:منظور از
ایشان را بطور مطلق واجب ساخته است همانطوري که طاعت خدا و پیامبر را واجب گردانیده است.اطاعت مطلق شخص یا
اشخاص در صورتی واجب می شود که معصوم باشند و ظاهر و باطن ایشان یکی باشد و از اشتباه و امر به کار زشت،مصون
باشند.بدیهی است که علما و زمامداران چنین صفاتی ندارند و خداوند برتر از این است که مردم را به اطاعت بدون قید و
شرط افرادي امر کند که مرتکب معصیت می شوند یا میان گفتار و کردارشان اختلاف است.شاهد این مطلب این است که
از « اولی الامر » را در ردیف اطاعت از پیامبر و خدا قرار داده است و این خود نشان می دهد که « اولی الامر » خداوند اطاعت او
همۀ مردم بالاترند و پیامبر از ایشان برتر و خدا از همگی برتر است.بدیهی است که تنها ائمۀ بعدي از آل پیغمبر چنین مزیتی
دارند نه دیگران.آنان کسانی هستند که امامت و عصمت ایشان به ثبوت رسیده و تمام مسلمین بر بلندي رتبه و عدالت ایشان
اللّ وَ الرَّسُولِ :اگر در بارة چیزي از امور دین،اختلاف کردید بکتاب خدا و سنت
􀀀
ازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی هِ 􀀀 اتفاق دارند، فَإِنْ تَن
پیامبر رد کنید این معنی از مجاهد و قتاده و سدي است.ما می گوییم:این اختلاف را به امامانی رد می کنیم که پس از وفات
پیامبر بجاي او هستند و
ص : 202
مثل این است که در حیات پیامبر به خود او رد کرده باشیم زیرا آنان حافظ شریعت و خلفاي پیامبر در میان امت هستند و پس
از پیامبر بمنزلۀ خود او هستند.سپس خداوند این مطلب را تاکید کرد و فرمود:
بِاللّ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
􀀀
إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ هِ
:بدینترتیب رد اختلافات را بخدا و پیامبر از علائم ایمان بخدا و روز واپسین می شمارد.
ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا 􀀀
:طاعت خداوند و طاعت پیامبر و اولو العزم و رد اختلافات بخدا و پیامبر براي شما از لحاظ عاقبت است پس تاویل بمعناي مآل
امر و سرانجام کار است.مجاهد گوید:یعنی پاداشش نیکوتر است.بقولی یعنی.در دنیا براي شما بهتر و عاقبت آن در آخرت
نیکوتر است.زجاج گوید:یعنی رد اختلاف بخدا و پیامبر، براي شما بهتر از این است که خود در صدد حل آن برآیید و آن را
به اصل از کتاب خدا و سنت پیامبر برنگردانید و همین نظر قوي تر است، زیرا بازگرداندن اختلاف به خدا و رسول و
جانشینانش حتماً بهتر از این است که خود بدون دلیلی بفکر خود اعتماد جویند.
دلیل این است که:اجماع امت،حجت است.زیرا در صورتی رد بر «... ازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ 􀀀 فَإِنْ تَن » : برخی استدلال کرده اند که
کتاب و سنت واجب است که اختلاف و تنازعی وجود داشته باشد و اگر اختلاف و تنازعی نباشد،رد بر کتاب و سنت واجب
نیست و این غیر از حجیت اجماع معناي دیگري ندارد.
لکن این استدلال در صورتی صحیح است که در میان امت،فردي معصوم باشد که شریعت را حفظ کند.و اگر چنین فردي در
میان مردم نباشد،اجماع مردم که ممکن است هر امري باطل باشد،چه فایده اي دارد؟!زیرا ارتباط داشتن حکم به شرطی یا
صفتی،دلیل این نیست که در غیر مورد شرط و صفت،حکم بر خلاف آن باشد و این مطلب مورد قبول اکثر علماست.بنا بر این
چگونه می توان بر این دلیل اعتماد جست.علاوه بر این اجماع امت اسلام بر چیزي ممکن است که مطابق کتاب و سنت باشد
پس چگونه می گویند:هر گاه امت بر امري اجماع کرد واجب نیست که رد بکتاب و سنت کند،در حالی که رد کرده است؟!
ص : 203
[ [سوره النساء ( 4): آیات 60 تا 61
اشاره
اَلطّ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ
􀀀
حاکَمُوا إِلَی اغُوتِ 􀀀 ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِ
افِقِینَ 􀀀 اَللّ وَ إِلَی اَلرَّسُولِ رَأَیْتَ اَلْمُن
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 ی م 􀀀 الَوْا إِل 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ تَع 􀀀 لالًا بَعِیداً ( 60 ) وَ إِ 􀀀 طانُ أَنْ یُضِ لَّهُمْ ضَ 􀀀 یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ اَلشَّیْ
( یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً ( 61
ترجمه
آیا ندیدي آنهایی را که گمان می کنند بقرآن و تورات و انجیل ایمان آورده اند و می خواهند مرافعه را پیش طاغوت
ببرند،حال آنکه به آنها امر شده است که به طاغوت کافر گردند و شیطان می خواهد آنها را به بیراهه دوري بکشاند و گمراه
( سازد.و چون به آنها گفته شود:بشتابید بسوي قرآن و پیامبر،می بینی که منافقان از تو اعراض می کنند. ( 1
ص : 204
1) -آیۀ 60 و 61 سورة 4 نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 60 و 61
اشاره
لغت
طاغوت:مبالغۀ طاغی،بسیار سرکش.هر چه جز خدا پرستش شود،طاغوت است که گاهی هم بت نامیده می شود و گاهی هم
از اعمال پلید شیطانی شمرده می شود.
هر کس که بر خلاف حکم خدا حکم کند،طاغوت خوانده می شود.
ضلال:هلاك شدن بخاطر انحراف از راه راست و طریق هدایت.براي این کلمه مشتقاتی است که در همۀ آنها همین نکته
آیه 26 )شرح داده ایم. ) « اسِقِینَ 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْف 􀀀 وَ م » وجود دارد و در سوره بقره،ذیل
یعنی بسوي من ببالا بیا.پس تعالوا یعنی بالا بیایید. « تعال »: است،هر گاه بکسی بگویند « علو » تعالوا:اصل این کلمه از
یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً
یعنی او را از فلان چیز منع « صددته عن فلان »: :یعنی از تو اعراض می کنند.این فعل ممکن است متعدي هم بکار رود مثل
یعنی رجوع کردم من و رجوع دادم غیر خود را. « رجعت انا و رجعت غیري »: کردم.نظیر اینکه می گویند
اعراب
سوره نساء 164 ) یعنی سخن خدا با موسی،حقیقه سخن بود نه اینکه ) « ی تَکْلِیماً 􀀀 اللّ مُوس
􀀀
کَلَّمَ هُ » صدوداً:مفعول مطلق تاکیدي مثل
به چیزي مثل سخن بود.
سخن گفتنی شریف و عظیم)در این صورت مفعول مطلق نوعی خواهد بود بنا بر )« تکلیماً شریفاً عظیما »: برخی گفته اند یعنی
این در بارة آیه مورد بحث می توان گفت:
« یصدون عنک صدوداً عظیما
ص : 205
شان نزول
میان مردي یهودي و مردي منافق،اختلافی بود.یهودي گفت باید بمحمد ص رجوع کنیم زیرا می دانست که اهل رشوه نیست
و ستم نمی کند.منافق گفت:باید به کعب بن اشرف رجوع کنیم چه می دانست که او رشوه می گیرد و به نفع او حکم می
کند.
از اینرو این آیه ها نازل شد.این مطلب از اکثر مفسران است.
مقصود
پس از ذکر اولو الامر و اینکه باید بعدالت حکم کنند و اینکه مسلمانان باید از آنها تبعیت نمایند،در بارة منافقانی سخن می
گوید که به حکم خدا و رسولش راضی نیستند و می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ
:آیا ندانستی؟برخی گفته اند:براي تعجب است یعنی:تعجب نمی کنی از کردار آنان؟و برخی گفته اند:یعنی آیا علم تو به آنها
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ :آنان که گمان می کنند به قرآن و تورات و انجیل ایمان 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 نرسید؟ اَلَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِ
آورده اند.
الطّ
􀀀
حاکَمُوا إِلَی اغُوتِ 􀀀 یُرِیدُونَ أَنْ یَتَ
:ابن عباس و مجاهد و ربیع و ضحاك گویند:
یعنی اراده دارند محاکمه را پیش کعب بن اشرف ببرند.شعبی و قتاده گویند:آن شخص منافق می خواست به کاهنی از طایفۀ
جهینه رجوع کند.حسن گوید:می خواستند محاکمه را طبق معمول آن زمان نزد بتها ببرند و بوسیلۀ تیرها تکلیف خود را
( روشن سازند. ( 1
ص : 206
1) -یکی از کارهایی که در دوران جاهلیت،در میان مردم عرب،رواج داشت،این بود که تیرهایی بدون پر،داشتند که -1
یعنی خداوند مرا امر کرده و بر « امرنی ربی »: بوسیلۀ آنها مشکلات خود را حل می کردند. بر روي تیري نوشته بود
یعنی خداوند مرا نهی کرده و بر روي برخی هیچ ننوشته بود و هر گاه تیر اول یا دوم بیرون می آمد، « نهانی ربی » دیگري
تکلیف روشن بود و هر گاه تیر سوم بیرون می آمد،دوباره فال را از سر می گرفتند. یکی دیگر از کارهاي آنها این بود که:ده
نفر شتري را کشته،ده قسمت می کردند و تیرهاي ده گانه، که بر روي برخی هیچ نوشته نشده بود و بر روي برخی یک یا دو
یا سه سهم یا...نوشته شده بود،در کیسه اي می ریختند و تیرها را بنام اشخاص بیرون می آوردند هر گاه روي تیري هیچ نوشته
اصحاب ما از امام باقر ع و امام صادق ع روایت کرده اند که:منظور هر حاکم بغیر حقی است که مردم به آنها رجوع می کنند.
وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ
بِاللّ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ
􀀀
بِالطّ وَ یُؤْمِنْ هِ
􀀀
فَمَنْ یَکْفُرْ اغُوتِ » : :آنها مامورند که به طاغوت،کفر بورزند چه بآنها گفته شده است
سوره بقره آیه 256 یعنی کسی که به طاغوت کفر بورزد و بخدا ایمان آورد،بریسمان محکم چنگ زده ) « ا􀀀 صامَ لَه 􀀀 ی لَا انْفِ 􀀀 الْوُثْق
لالًا بَعِیداً :شیطان بوسیلۀ آرایشگریهاي خود می خواهد آنها را از راه 􀀀 طانُ أَنْ یُضِ لَّهُمْ ضَ 􀀀 است که پاره شدنی نیست) وَ یُرِیدُ الشَّیْ
حق گمراه گرداند.
در اینجا گمراهی آنان را به شیطان نسبت داده است پس معلوم می شود که خداوند در وجود ایشان،ضلالت را خلق نکرده
است و سخن پیروان مسلک جبر که خداوند را عامل گمراهی مردم می دانند باطل است و اگر ضلالت را خدا خلق کرده
بود،اضلال ایشان را بخود نسبت می داد.
اللّ
􀀀
ا أَنْزَلَ هُ 􀀀 ی م 􀀀 الَوْا إِل 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ تَع 􀀀 وَ إِ
:هر گاه به منافقین گفته شود:بسوي احکام قرآن بشتابید.
وَ إِلَی الرَّسُولِ
:و بسوي احکام پیامبر بیایید:
افِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً 􀀀 رَأَیْتَ الْمُن
:منافقین را می بینی که از تو اعراض می کنند و به دیگري روي می آورند.
(1
(نشده بود،ثلث قیمت شتر را از کسی که تیر را بنامش بیرون آورده بودند،می گرفتند. بدینترتیب،آنان هر گونه مشکلی
داشتند،قضاوت آن را اینگونه فالگیریها و بخت آزماییها محول می کردند.
ص : 207
[ [سوره النساء ( 4): آیات 62 تا 63
اشاره
اَللّ
􀀀
ئِکَ اَلَّذِینَ یَعْلَمُ هُ 􀀀 ساناً وَ تَوْفِیقاً ( 62 ) أُول 􀀀 إِلاّ إِحْ
􀀀
ا 􀀀 بِاللّ إِنْ أَرَدْن
􀀀
جاؤُكَ یَحْلِفُونَ هِ 􀀀 ما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ 􀀀 صابَتْهُمْ مُصِ یبَهٌ بِ 􀀀 ذا أَ 􀀀 فَکَیْفَ إِ
( ا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً ( 63 􀀀م
(1)
ترجمه
چگونه است کار آنها،هنگامی که بواسطۀ نفاق و کارهاي زشت دیگرشان، مصیبتی به آنها برسد،آنها نزد تو آیند و سوگند
یاد کنند که ما جز نیکی و ایجاد سازگاري قصدي نداشته ایم.خداوند از راز قلب ایشان آگاه است،پس از آنها اعراض کن و
آنان را اندرز بده و براي ایشان سخنی بگو که در دلهاي ایشان اثر گذارد.
ص : 208
1) -آیۀ 62 و 63 سوره چهار نساء جزء پنجم -1
بیان آیۀ 62 و 63
اشاره
لغت
حلف:سوگند،قسم.حلیف:هم سوگند.
بلیغ:از بلاغت بمعنی رسا بودن سخن.شخص بلیغ:کسی که بتواند بوسیلۀ عبارات،هر چه در دل دارد بیان دارد.
اعراب
الاسائه صنیعهم بالجراه علی »: گویی چنین می گوید « فکیف صنیعهم اذا اصابتهم مصیبه »: کیف:خبر براي مبتداي محذوف یعنی
یعنی آیا بدي این است که جرات بر دروغ کنند یا نیکی این است که توبۀ از « کذبهم ام الاحسان صنیعهم بالتوبه من جرمهم
یعنی چگونه هستند؟آیا « کیف یکونون:امصرین ام تائبین یکونون » در محل نصب باشد یعنی « کیف » گناه کنند.ممکن است
اصلاح بک ام فساد »: یعنی « کیف بک »: اصرار بر کردار زشت خود دارند یا توبه گرند؟ممکن است گفته شود:تقدیر این است
مبتداء است و خبر آن محذوف است. « کیف » آیا صلاح تست.یا فساد تو است در این صورت « بک
یحلفون:محلا منصوب و حال است.
ا􀀀 إِنْ أَرَدْن
:جواب قسم احساناً:مفعول به یعنی:اردنا احساناً.
مقصود
اکنون با عطف به سابق،می فرماید:
فَکَیْفَ
ما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ :هنگامی که بواسطۀ نفاق و اظهار نارضایتی 􀀀 صابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ بِ 􀀀 ذا أَ 􀀀 :کار آنها چگونه است؟ إِ
ص : 209
از حکم پیامبر،عقوبت خدا دامنگیرشان شود.
ساناً 􀀀 إِلاّ إِحْ
􀀀
ا 􀀀 بِاللّ إِنْ أَرَدْن
􀀀
جاءُوكَ یَحْلِفُونَ هِ 􀀀 ثُمَّ
:آن گاه نزد تو آمده،سوگند می خورند که منظور ما از بردن اختلاف نزد دیگري،این بود که زحمت ترا کم کنیم زیرا دوست
نمی داریم که در مجلس تو صدا را بلند کنیم و پیش کسی می رویم که ما را راضی کند، بدون اینکه حکمی صادر کند و
احسان به طرفین دعواست. « ساناً 􀀀 إِلاّ إِحْ
􀀀
» کینه ها را برانگیزد.بنا بر این منظور از
وَ تَوْفِیقاً
:طرفین دعوا را دعوت به سازش می کنیم بدون اینکه بخواهیم حکمی در بارة آنان و اختلافشان صادر کرده باشیم،پس معناي
توفیق،ایجاد الفت و موافقت است.
برخی گفته اند:منظور ما این است که آنچه موافق حق است بدست آوریم.
اللّ بن ابی و مصیبت همان خواري است که دامنگیر وي شد.
􀀀
برخی گفته اند منظور عبد ه
چه او در موقع بازگشت از جنگ بنی المصطلق که همان غزوة مریسیع است مطالبی گفته بود که با نازل شدن سوره منافقین
ناچار شد زبان به عذرخواهی و ندامت بگشاید.
این موضوع در سورة منافقین خواهد آمد.یا اینکه منظور مصیبت مرگ است زیرا او براي استغفار با حالت تضرع و زاري نزد
پیامبر آمد و از او جامه خواست که تا بدان وسیله خود را از آتش جهنم حفظ کند.بنا بر این معناي آیه این است که ما از
گفتگوي دو گروه مخالف،در جنگ بنی المصطلق،نظرمان نیکی و ایجاد سازش بود.این قول از حسین بن علی مغربی است.
دلالت آیه
این آیه دلالت می کند بر اینکه: گاهی بداند گناهانی که شخص مرتکب می شود،دچار مصیبتی می شود،سپس در این باره
اختلاف شده است:ابو علی جبایی گوید:این مصیبت،کیفري است که به گنهکاران غیر تائب داده می شود.ابو هاشم گوید:
خود این هم لطفی است.قاضی عبد الجبار گوید:گاهی لطف است و گاهی جزاست.
این مطلب احتیاج بدلیل دارد.
ص : 210
ا فِی قُلُوبِهِمْ 􀀀 اللّ م
􀀀
ئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ هُ 􀀀 أُول
:خداوند از شر و نفاق و خیانت آنان با خبر است.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ
:آنها را دنبال مکن.
وَ عِظْهُمْ
:و آنها را موعظه کن.
وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً
:بآنها بگو:اگر نفاق قلبی خود را آشکار کنید، کشته خواهید شد و این سخن بلیغ است زیرا به بهترین وجهی به نفوس آنان
کمک می رساند.البته این معنی از حسن است.
ابو علی جبایی گوید:از قبول عذر آنها اعراض کن و آنها را پند بده و از سختی هایی که در صورت تکرار آن عمل
دامنگیرشان می شود،آنها را بترسان.
جملۀ اخیر دلالت دارد بر اینکه:بلاغت،فضیلتی است و خداوند تشویق می کند که پیامبر بر بلاغت اعتماد جوید.زیرا بلاغت
یکی از اقسام حکمت است و معنی را بنحوي شایسته و موجز به دیگران می رساند .
ص : 211
[ [سوره النساء ( 4): آیات 64 تا 65
اشاره
اَللّ
􀀀
اَللّ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَ دُوا هَ
􀀀
جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا هَ 􀀀 اَللّ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ
􀀀
طاعَ بِإِذْنِ هِ 􀀀 إِلاّ لِیُ
􀀀
ا مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
مِمّ قَ َ ض یْتَ وَ یُسَلِّمُوا
ا􀀀 ح لا یَجِ دُوا فِی أَنْفُسِهِمْ رََجاً 􀀀 ثُم ما شَجَرَ بَیْنَهُمْ 􀀀 حَتّ یُحَکِّمُوكَ فِی
ی􀀀 ی لا ؤُْمِنُونَ 􀀀 رَب فَلا وَ کَِّ 􀀀 ( ر ( 64 تَوّ حَِیماً
اباً 􀀀
( تَسْلِیماً ( 65
(1)
ترجمه
هیچ رسولی نفرستادیم،جز اینکه بامر خداوند مورد اطاعت مردم واقع شود.
و اگر آنان هنگامی که بخود ظلم کردند،نزد تو می آمدند و در پیشگاه خداوند استغفار می کردند و پیامبر برایشان طلب
آمرزش می کرد،خداوند را توبه پذیر و رحیم می یافتند.
پس نه چنان است که شما می پندارید،آنان اهل ایمان نیستند مگر اینکه ترا در مشاجرات خود حکم سازند آن گاه نسبت
بحکم تو پیش خود احساس دلتنگی نکنند و مطیع و منقاد باشند.
ص : 212
1) -آیۀ 64 و 65 سورة نساء جزء پنجم سوره 4 -1
بیان آیۀ 64
اشاره
اعراب
ا مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
این است که همۀ افراد را فرا می « من » :ما حرف نفی و من زایده است.زیرا من زایده در جمله مثبت بکار نمی رود.فایدة زیادي
گیرد مثل:
یعنی هیچکس نیامد. « ما جاءنی من احد »
لَوْ أَنَّهُمْ
هم در افادة تاکید مانند فعل « ان » نیز در می آید،چه « ان » :لو حرف شرط است و باید بر سر فعل در آید،لکن استثناء بر سر
و ما بعد آن در محل رفع است تا فاعل فعل محذوف باشد یعنی:لو وقع انهم جاءوك وقت ظلمهم « ان » است،بنا بر این
«... انفسهم
مقصود
در این آیه خداوند آنان را بر نافرمانی هایشان ملامت می کند و می گوید:غرض از بعثت انبیاء،اطاعت است.
ا مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀 وَ م
:هیچ پیامبري از پیامبران خود را نفرستاده ایم.
طاعَ 􀀀 إِلاّ لِیُ
􀀀
:مقصود از فرستادن پیامبران،تنها اطاعت و امتثال امر ایشان است.
بیان این جمله براي این منظور است که منافقانی محاکمۀ خود را پیش طاغوت می بردند و گمان می کردند که تنها ایمان
آوردن-اگر چه بزبان باشد-کافی است و از اطاعت پیامبر اعراض می کردند از اینرو خداوند می فرماید:او رسولی نفرستاده
است جز براي اطاعت کردن مردم از او:
اللّ
􀀀
بِإِذْنِ هِ
.یعنی اطاعت مردم از پیامبران بر طبق امر خداوند است که بوسیلۀ آن مردم را بر اطاعت ایشان رهنمون شده است.
کانَ لِنَفْسٍ أَنْ 􀀀 ا 􀀀 وَ م » : معانی و موارد استعمال اذن، 1-بمعناي لطف،مثل
ص : 213
ا􀀀م» سوره یونس 100 )یعنی هیچ نفسی را نسزد جز بلطف خداوند ایمان آورد. 2-رفع مانع و تخلیه.مثل:و ) « اللّ
􀀀
إِلاّ بِإِذْنِ هِ
􀀀
تُؤْمِنَ
سوره بقره 102 )یعنی آنها بکسی ضرر نمی رسانند جز به اینکه خداوند جلو آنها را ) « اللّ
􀀀
إِلاّ بِإِذْنِ هِ
􀀀
ضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَ دٍ 􀀀 هُمْ بِ
بازگذارد 3-امر مثل آیۀ مورد بحث.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
:هنگامی که نفس خود را با انجام معصیت و فراهم کردن اسباب عقوبت و عذاب.ضرر رسانیدند و خود را از ثواب کار نیکو
محروم کردند یا بقولی بوسیلۀ کفر و نفاق در بارة خود ستم کردند.
جاءُوكَ 􀀀
:اگر بعنوان توبه پیش تو می آمدند.
اللّ
􀀀
فَاسْتَغْفَرُوا هَ
:و خدا را بخاطر گناهانشان استغفار می کردند و دست از کردار گذشته خود می کشیدند.
وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ
:و پیامبر براي ایشان استغفار می کرد.در اینجا بنا بر عادت مرسوم عرب،از خطاب به غیبت متوجه می شود.
تَوّ رَحِیماً
اباً 􀀀 اللّ
􀀀
لَوَجَدُوا هَ
:این جمله را دو جور ممکن است معنی کرد: 1- مغفرت خداوند را نسبت بگناهان خود و رحمت او را می یافتند.
-2 به توبه پذیري و رحم خداوند،عالم می شدند.کلمۀ و جدان بمعنی علم و بمعنی ادراك می آید،لکن خداوند ادراك
شدنی نیست،بنا بر این کلمه را نباید به معناي ادراك که ظاهر آن است حمل کرد.
این آیه،با تاکید هر چه بیشتر،بطلان قول جبریان را ثابت می کند.چه آنها می گویند:ارادة خداوند این است که گروهی از
إِلاّ
􀀀
ا مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ا أَرْسَلْن 􀀀م» : مردم امر پیامبران را اطاعت کنند و گروهی امرشان را مخالفت کنند.حال آنکه خداوند می فرماید
یعنی پیامبري نفرستادیم جز براي اینکه از او اطاعت شود. « طاعَ 􀀀 لِیُ
حسن در بارة این آیه می گوید:دوازده تن از منافقان،با یکدیگر قرار گذاشتند که حیله اي نسبت به پیامبر بکار برند و به او
آسیبی رسانند.از اینرو جبرئیل نازل شد و به او خبر داد.پیامبر فرمود.گروهی که داخل شده اند.می خواهند کاري کنند
ص : 214
که موفق نخواهند شد،بنا بر این باید برخیزند و استغفار کنند تا من هم پیش خدا آنها را شفاعت کنم.چند بار این مطلب را
تکرار کرد ولی هیچیک بلند نشدند.
آن گاه یکی یکی آنها را بنام صدا کرد و گفت برخیزید.همه برخاستند و اعتراف کردند که سوء قصد داشته اند و خواهش
کردند که پیامبر شفاعت کند تا توبۀ آنها پذیرفته شود.فرمود:بروید،من در آغاز،با طیب خاطر براي شفاعت شما آماده بودم و
خداوند هم سریعتر اجابت می کرد.آنها از پیش پیامبر رفتند.
این آیه دلالت دارد بر اینکه شخصی که مرتکب گناه کبیره شده،باید استغفار کند زیرا خداوند توبۀ او را می پذیرد و نیز
دلالت دارد بر اینکه مجرد استغفار کافی نیست،بلکه باید اصرار و تصمیمی براي تکرار معصیت نداشته باشد.زیرا پیامبر براي
آن گروه بدون اینکه آنان توبه کنند،استغفار نمی کرد.پس سزاوار است که انسان توبه کند و نادم شود و تصمیم بگیرد که
هرگز آن گناه را تکرار نکند،آن گاه در پیشگاه خداوند،استغفار کند تا توبه اش را بپذیرد .
ص : 215
بیان آیۀ 65
اشاره
لغت
به معنی درخت است و چون شاخ و برگ درخت بهم می « شجر » شجر الامر:اختلط الامر یعنی امر مخلوط شد.این لغت از همان
پیچد و مخلوط می شود،از این لحاظ در اختلاط چیزهاي دیگر مخصوصاً در مورد نزاع و اختلاف که مطالب طرفین بهم
مخلوط می شود،بکار رفته است.
حرج:تنگی و برخی گفته اند:گناه.
اعراب
یعنی کلام نه « فلیس الکلام علی ما یزعمون انهم آمنوا و هم یخالفون حکمک »: لا:در اول کلام براي رد سخن آنهاست یعنی
قسم « لا» آن طوري است که آنها گمان می کنند که ایمان آورده اند،در حالی که مخالفت حکم تو می کنند.پس از حرف
بمنظور توطئه براي نفی بعدي است زیرا ذکر نفی در اول و آخر « لا »: می- خورد و جمله را از سر می گیرد.برخی گفته اند
کلام براي تاکید بهتر است،بخصوص که نفی مقتضی این است که در صدر کلام قرار گیرد و اینکه باز هم نفی در کلام
تکرار می شود،بخاطر این است که قسم بجواب احتیاج دارد.
تسلیما:مفعول مطلق تاکیدي است.این قبیل مصدرها بمنزلۀ تکرار فعل می باشند.
شان نزول
گفته شده است که در این آیه در بارة زبیر و مردي از انصار نازل شده است که اختلاف خود را نزد پیامبر برده بودند.اختلاف
بر سر مجراي آبی بود که از زمینی سنگزار بسوي باغ نخلی آن دو می رفت.پیامبر به زبیر فرمود:باغت را آبیاري کن،سپس
آب را
ص : 216
براي همسایه ات بفرست.انصاري خشمگین شد و گفت:جانب پسر عمویت را می گیري؟ رنگ چهرة پیامبر تغییر کرد.آن گاه
به زبیر فرمود:باغت را آب بده و جلو آب را بگیر تا برگردد بطرف دیوارها و حق خود را بطور کامل تحصیل کن سپس براي
همسایه ات بفرست.در پاسخ اول،طوري دستور داده بود که براي هر دوي آنها گشایش و آسایش بود.
گفته اند:این مرد حاطب بن ابی بلتعه بوده است.راوي می گوید:آن دو خارج شدند و بر مقداد گذشتند.مقداد پرسید:بنفع
کدامیک از شما حکم شد.ابو بلتعه گفت:
و این سخن را با دهن کجی ادا کرد.مردي یهودي که با مقداد بود،متوجه شد.گفت:خداوند « بنفع پسر عمویش حکم کرد »
اینها را بکشد،باور دارند که او پیامبر خداست آن گاه در حکمی که صادر می کند او را متهم می کنند.بخدا قسم،ما در
زندگی موسی یک بار معصیت کردیم.او ما را دعوت به توبه کرد و دستور داد که خودمان را بکشیم در راه اطاعت امر خدا
هفتاد هزار نفر از افراد خودمان را کشتیم تا خدا از ما راضی شد.
ثابت بن قیس شماس گفت:سوگند بخدا،که راست می گویم.اگر محمد ص امر کند که خودم را بکشم،می کشم.
بهمین مناسبت،آیه در بارة حاطب بن ابی بلتعه و دهن کجی وي نازل گردید.
شعبی گوید:آیه در بارة بشر که مردي منافق بود و مرد یهودي که نزاع خود را پیش عمرو برده بودند،نازل گردیده است در
بارة این دو،قبلا بحث شد.
مقصود
خداوند بیان می کند که ایمان،این است که انسان بحکم پیامبر گرامی ملزم شود و به آن راضی باشد،از اینرو فرمود:
لا􀀀 فَ
:یعنی آن طوري که شما در بارة آنها گمان دارید و آنها را اهل ایمان می- پندارید،نیست،زیرا آنها اختلاف خود را نزد
طاغوت می برند و این با ایمان سازگار نیست.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 وَ رَبِّکَ
: خداوند سوگند یاد می کند که این منافقان مؤمن نیستند و
ص : 217
در ایمان داخل نشده اند.
ما شَجَرَ بَیْنَهُمْ 􀀀 حَتّ یُحَکِّمُوكَ فِی
ی􀀀
حکم و » :در صورتی آنها ایمان دارند که در خصومتهایی که میان آنها واقع می شود و احکامی که بر آنها مشتبه می شود ترا
قرار دهند. « داور
مِمّ قَضَیْتَ
ا􀀀 ح لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ رََجاً 􀀀 ثُم َّ
:آن گاه در دل خود در بارة حکم تو شکی نداشته باشند،این معنی از مجاهد است:ضحاك می گوید:یعنی با انکار حکم تو
خود را بگناه نیفکنند.ابو علی جبایی گوید:یعنی پیش خود بسبب شک یا مخالفت،دلتنگی نداشته باشند.این قول پسندیده
است.
وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً
:در برابر حکم تو با اعتقاد و خضوع،رام و تسلیم باشند.از امام صادق(ع)روایت شده است که:اگر مردمی خداي را عبادت
کنند و نماز بپاي دارند و زکات بدهند و ماه رمضان را روزه گیرند و حج کنند،سپس در بارة کاري که پیامبر انجام داده
است،بگویند:نباید چنین می کرد،این کار خلاف است.یا اینکه نسبت بکار او پیش خود احساس دلتنگی کنند،مشرك خواهند
بود.سپس این آیه را تلاوت کرد .
ص : 218
[ [سوره النساء ( 4): آیات 66 تا 68
اشاره
کانَ خَیْراً لَهُمْ 􀀀 ا یُوعَظُونَ بِهِ لَ 􀀀 إِلاّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا م
􀀀
ا فَعَلُوهُ 􀀀 ارِکُمْ م 􀀀 ا عَلَیْهِمْ أَنِ اُقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ أَوِ اُخْرُجُوا مِنْ دِی 􀀀 أَنّ کَتَبْن
􀀀
وَ لَوْ ا
( راطاً مُسْتَقِیماً ( 68 􀀀 اهُمْ صِ 􀀀 لَدُنّ أَجْراً عَظِیماً ( 67 ) وَ لَهَدَیْن
􀀀
اهُمْ مِنْ ا 􀀀 وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً ( 66 ) وَ إِذاً لَآتَیْن
(1)
ترجمه
اگر بر آنها واجب می کردیم که خود را بکشید یا از دیارتان خارج شوید، جز کمی از آنها انجام نمی دادند و اگر آنها پندي
را که به ایشان داده می شد،بکار می- بستند،براي ایشان بهتر و براي ثبات بر ایمان محکمتر بود و اگر چنین می کردند از
جانب خود به آنها پاداشی بزرگ می دادیم و آنها را براه راست هدایت می کردیم.
ص : 219
1) -سورة نساء آیۀ 66 و 67 و 68 جزء پنجم سوره 4 -1
68-67- بیان آیۀ 66
اشاره
قرائت
را بضم واو و عاصم و حمزه بکسر نون و واو و ابو عمرو بکسر « او اخرجوا » را بضم نون و « ان اقتلوا » ابن کثیر و نافع و ابن عاعر
نون و ضم واو قرائت کرده اند.
بنصب خوانده است و در قرآنهاي اهل شام نیز به نصب است.دیگران برفع خوانده اند. « الا قیلا » ابن عامر
میان نون و واو فرق گذارده،این است که ضمه براي واو نیکوتر است،زیرا « او اخرجوا » و« ان قتلوا » علت اینکه ابو عمرو در
سوره بقره 237 )علت » « لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ 􀀀» : شباهت دارد بواو ضمیر و جمهور معتقدند که واو ضمیر را بضم باید خواند مثل
او » این است که نون بجاي همزة وصل است که بخاطر ضم عین الفعل مضموم است.در ضمه واو « ان اقتلوا » ضمه نون در
این وجه و وجه سابق هر دو جاري است.بدینترتیب در نظایر این کلمه نیز ضمه بهتر از کسره است،زیرا حرفی که « اخرجوا
مضموم می شود بجاي همزه است.دلیل کسانی که نون و واو را کسره داده اند این است که این دو حرف،جداي از فعلی که
مضموم العین است می باشند و همزه متصل به فعل است و نمی توان حرف منفصل را به منزلۀ حرف متصل قرار داد.
و کسی که نصب داده « ما فعله الا قلیل »: باشد،مثل اینکه گفته است « فعلوا » بهتر رفع است تا بدل او واو « الا قلیل » در مورد
است،نفی را بمنزلۀ ایجاب قرار داده است چه جملۀ منفی و چه جملۀ مثبت هر دو کلام تام هستند،پس همانطوري که مستثنی
ما در جملۀ مثبت،منصوب می شود،در جملۀ منفی نیز منصوب می شود.
اعراب
مقصود این « لو اتانی زید لا کرمته ». لو:این حرف براي امتناع است مثل
ص : 220
همانطوري که از اسم « ان » است که اکرام من بخاطر امتناع آمدن زید،ممتنع شد،حق این است که بعد از آن فعل واقع شود.لکن
است. « و لو کتبنا علیهم »: مثل « ا عَلَیْهِمْ 􀀀 أَنّ کَتَبْن
􀀀
وَ لَوْ ا » و خبر نیابت می کند از فعل نیز نیابت می کند.پس
اذن:براي این آورده شده است که بر معناي جزاء دلالت کند.معناي اذن، جواب و جزاست.این کلمه در اول،وسط و آخر کلام
قرار می گیرد و هنگامی در فعل مضارع عمل می کند که در اول و فعل بمعناي آینده باشد.
اهُمْ 􀀀 لَآتَیْن
اهُمْ :این هر دو لام دو جواب لو واقع شده اند.لام در جواب قسم نیز واقع می شود مثل شعر امرء القیس: 􀀀 ... وَ لَهَدَیْن
باللّ حلفه فاجر
􀀀
حلفت لنا ه
لناموا فما ان من حدیث و لا صال
یعنی:مثل گنهکاران براي او بخدا سوگند یاد کردم که خوابیده اند،پس نه حدیثی بود و نه گرم شونده اي به آتش.
در « ان » هم چنان که لام براي جواب(شرط و قسم)می آید براي ابتدا نیز می آید.با این فرق،که لام ابتدا فقط بر سر مبتدا یا خبر
که فعل مضارع است درآمده و فعل مضارع شبیه اسم است « ان » که در اینجا بر سر خبر « علمت ان زیداً لیقوم »، می آید.مثل
صراطاً:مفعول دوم براي هدینا
مقصود
ا عَلَیْهِمْ :اگر بر مردمی که ذکرشان گذشت 􀀀 أَنّ کَتَبْن
􀀀
خداوند از اسرار باطنی آن گروه(منافقان)خبر می دهد و می فرماید: وَ لَوْ ا
واجب می کردیم.
ارِکُمْ 􀀀 أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِی
:که خود را بکشید یا از دیارتان خارج شوید،جز عده کمی اطاعت نمی کردند.چنان که بامت موسی دستور دادیم و بر اینکار
رفتند. « تیه » آنها را ملزم ساختیم و آنها خویشتن را کشتند و به سوي
إِلاّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ
􀀀
ا فَعَلُوهُ 􀀀م
که « قلیل » :بخاطر مشقتی که در اطاعت این دستورات هست،تنها مردم مؤمن خالص،اطاعت می کنند.گفته اند منظور از این
استثناء شده،ثابت بن قیس بن شماس است و برخی گفته اند:منظور جماعتی از اصحاب پیامبر
ص : 221
است که می گفتند:بخدا اگر بما امر شود،اطاعت می کنیم پس خداي را حمد می کنیم که ما را به این کار امر نکرد.از این
اللّ بن مسعود و عمار یاسر هستند.
􀀀
جماعت،عبد ه
.« برخی از افراد امت من،مردانی هستند که ایمان در دل ایشان از کوه هاي بلند استوارتر است »: از اینرو پیامبر فرمود
کانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً 􀀀 ا یُوعَظُونَ بِهِ لَ 􀀀 وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا م
:اگر به امر خدا عمل می کردند،براي آنها بهتر و از لحاظ بصیرت در امر دین،سختتر بود.لفظ تثبیت، کنایه از بصیرت،قرار
داده شده است زیرا کسی که در کار دینش بصیرت داشته باشد، در دینش ثابت قدم تر و در اعتقادش قویتر و همیشگی تر از
آنانی است که در بارة دین بصیرتی نداشته باشند.بقولی معنایش این است که:اگر آنها موعظۀ خدا و رسولش را در امور دین
و دنیا قبول کنند.ثبات آنها به حق بیشتر و از گمراهی و اشتباه دورتر خواهند بود.چنان که خداوند می فرماید:
سوره محمد 17 یعنی آنان که هدایت پذیر باشند،خداوند بر هدایتشان می افزاید)برخی هم ) « ادَهُمْ هُديً 􀀀 وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا ز »
گفته اند:معناي آن این است که:نفع آنها از حق بیشتر است زیرا دوام دارد و هیچگاه باطل نمی شود و سرانجام به پاداش
آخرت،اتصال پیدا می کند،در حالی که نفعی که آنها از باطل می گیرند، دوام ندارد و سرانجام بکیفر آخرت،متصل می شود.
بلخی گوید:معناي آیه این است که اگر کشتن و خارج شدن از دیار، بر آنها واجب می شد انجام نمی دادند.اکنون که این
کارها بر آنها واجب نشده است، کارهاي آسانی که بآنها دستور داده شده،انجام دهند که براي آنها بهتر و در راه ثبات ایمان
یعنی بما چیزي لطف کن که با آن بر دینت استوار بمانیم. « اللّ ثبتنا علی دینک
􀀀
هم »: محکمتر است.در دعا آمده است که
لَدُنّ أَجْراً عَظِیماً
􀀀
اهُمْ مِنْ ا 􀀀 وَ إِذاً لَآتَیْن
:این جمله متصل به قبل است.یعنی:اگر آنها چنین می کردند،از جانب خود به آنها اجري عظیم می دادیم که احدي بکنه آن
براي افادة این « لَدُنّ
􀀀
مِنْ ا » : پی نبرد و پایان و حد اعلاي آن را درك نکند.کلمه
ص : 222
معنی است که جز خداوند کسی بر دادن چنین اجري قادر نیست و این کار بخداوند اختصاص دارد.چه ممکن است پاداش
بدست بنده اي از بندگان خدا به ایشان برسد لکن هر گاه ثواب بوسیلۀ خود خداوند به بنده برسد،براي او ارزنده تر و بهتر
خواهد بود.
راطاً مُسْتَقِیماً 􀀀 اهُمْ صِ 􀀀 وَ لَهَدَیْن
،و آنها را براه راست استوار می داریم.برخی گفته اند:یعنی نسبت به آنها الطاف و عنایاتی می کنیم که بتوانند بر
است و برخی گفته « و وفقناهم للثبات علی الصراط المستقیم » اطاعت،استوار بمانند و از استقامت برخوردار گردند و تقدیر آن
اند:منظور این است که در آخرت نیز آنان را به راه بهشت،هدایت می کنیم.این قول از ابو علی جبایی است.وي گوید:جایز
نیست که در اینجا مقصود از هدایت،ارشاد به دین باشد.زیرا پاداشی است که خداوند به بندة مؤمن و مطیع وعده داده است و
انسان وقتی مؤمن و مطیع خواهد بود،که هدایت یافته باشد .
ص : 223
[ [سوره النساء ( 4): آیات 69 تا 71
اشاره
ئِکَ رَفِیقاً 􀀀 اَلصّ وَ حَسُنَ أُول
الِحِین 􀀀 داءِ وَ 􀀀 اَللّ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَ
􀀀
ئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ هُ 􀀀 اَللّ وَ اَلرَّسُولَ فَأُول
􀀀
وَ مَنْ یُطِعِ هَ
( اتٍ أَوِ اِنْفِرُوا جَمِیعاً ( 71 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُب 􀀀 بِاللّ عَلِیماً ( 70 ) ی
􀀀
ی هِ 􀀀 اَللّ وَ کَف
􀀀
ذلِکَ اَلْفَضْلُ مِنَ هِ 􀀀 69 ) )
(1)
ترجمه
و کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند،با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان که خدا به آنها نعمت بخشیده است
خواهند بود و اینان رفیقان خوبی هستند.
این است فضلی از جانب خداوند و علم خداوند کافی است.
اي مردمی که ایمان آورده اید.سلاح هاي خود را برگیرید و دسته دسته یا همه با هم براي جنگ با دشمن بسیج کنید.
ص : 224
1) -سورة نساء آیۀ 69 و 70 و 71 جزء پنجم سوره چهارم -1
70- بیان آیۀ 69
اشاره
لغت
صدیق:کسی که همواره حق و حقیقت را تصدیق دارد.برخی گفته اند:صدیق کسی است که به راستگویی عادت کرده باشد و
این بناء نسبت به کسانی بکار می رود که به کاري عادت کرده باشند مثل:سکیر یعنی کسی که همواره مست است و شریب
یعنی کسی که همیشه شراب می نوشد.
شهداء:جمع شهید یعنی کشتگان راه حق.به آنهایی که در راه باطل کشته شوند،شهید گفته نمی شود.شهادت صفت و حالت
مقتولی است که در راه حق کشته شده و در راه خدا داراي اخلاص است و به حق اقرار دارد و دعوت کنندة بسوي آن است.
انسان می تواند آرزوي شهادت کند ولی نمی تواند آرزو کند که بدست کافري کشته شود زیرا عمل کافر معصیت است و
انسان نباید آرزوي معصیت کند.کلمۀ شهادت از اسماء مدح است.برخی گفته اند:شهادت عبارت است از صبر بر جنگ
دشمنان که خداوند به آن امر کرده است.اما صبر بر الم به اینکه از درد و جراحت ننالد،لازم نیست بلکه چنین نالیدنی مباح
است در صورتی که سخنی ناپسند بر خلاف رضاي خداوند نگوید.
صالح:کسی که در راه حسن عمل استقامت داشته باشد.
یعنی مدارایی است.مرافقت نیز از همین اصل است.مرفق بمعناي « رفق در عمل » رفیق:همدم و همراه و مصاحب.این کلمه از
آرنج دست و وجه تسمیۀ آن این است که بوسیلۀ آن دست انسان بهتر در اختیار انسان قرار می گیرد و نیکوتر مصاحبت و
رفاقت می کند.
سوره کهف 16 ) « وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً » : خداوند متعال می فرماید
ص : 225
یعنی براي شما آن رفق و مدارایی فراهم می کند که امور شما اصلاح شود).
فضل:در اصل لغت بمعناي زیادي مقدار است که در نفع و فایده نیز استعمال می شود.همۀ کارهاي خداوند،فضل و تفضل و
افضال است زیرا کمتر از مقدار استحقاق و مقدار کار انسان نیست،بلکه بمراتب افزونتر است و برابري نمی کند.
اعراب
حسن کل احد »: رفیقا:تمیز نسبت است از اینرو جمع بسته نشده.برخی گفته اند:علت اینکه جمع بسته نشده،این است که بمعناي
می باشد،نظیر: « منهم رفیقاً
سوره حج 5 یعنی هر یک از شما را بصورت کودکی از رحم خارج می سازیم و نظیر قول شاعر: ) « ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا »
نصبن الهوي ثم ارتمین قلوبنا
باعین اعداء و هن صدیق
یعنی پرچم عشق را برافراشتند و دلهاي ما را هدف تیر چشم دشمنان کردند و حال آنکه هر یک از ایشان دوست بودند.برخی
بکار نرود باید کلمه را حال بگیریم « من » بکار می رود و هر گاه « من » حال است زیرا در چنین موردي گاهی « رفیقا »: گفته اند
یعنی براي خداست خیر او در حال سواري و معناي آیه این می « للّ دره فارساً
􀀀
ه » حسن کل واحد منهم مرافقاً نظیر »: یعنی
شود:نیکو هستند هر یک از آنها در حالی که مرافق هستند.
شان نزول
بندة آزاد شدة پیامبر نازل شده است.او نسبت به پیامبر علاقه اي شدید داشت و از « ثوبان » برخی گفته اند:این دو آیه در بارة
دوري او نمی توانست صبر کند روزي نزد پیامبر آمد در حالی که رنگش پریده و تنش لاغر شده بود.فرمود:چرا اینطور شده
اي؟عرض کرد:بیمار نیستم و دردي ندارم.جز اینکه چون ترا ندیدم،اشتیاق پیدا کردم که ترا ملاقات کنم.آن گاه بیاد آخرت
افتادم و ترسیدم که در آنجا ترا نبینم زیرا تو در مقام پیامبرانی و من اگر به بهشت وارد شوم، در مقامی پایین تر از تو خواهم
بود و اگر در بهشت هم داخل نشوم،همانطور است و هرگز ترا نمی بینیم.از اینرو آیه
ص : 226
بنده اي ایمان نمی آورد جز اینکه مرا از خود،پدر و مادر،اهل و فرزند و همۀ مردم،بیشتر دوست می »: نازل شد.سپس فرمود
.« دارد
برخی گفته اند:اصحاب پیامبر گفتند:نباید از تو مفارقت کنیم،زیرا فقط در دنیا ترا می بینیم و در آخرت،تو در مقامی بالاتر از
ما قرار می گیري و ترا نخواهیم دید از اینرو آیه نازل شد.این قول از قتاده و مسروق بن اجدع است.
مقصود
اکنون خداوند به شرح حال مردم مطیع پرداخته می فرماید:
اللّ وَ الرَّسُولَ
􀀀
وَ مَنْ یُطِعِ هَ
:کسانی که مطیع و منقاد اوامر و نواهی خدا و رسول باشند و شریعت پیامبر را پیروي کنند و بحکمش راضی باشند.
اللّ عَلَیْهِمْ
􀀀
ئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ هُ 􀀀 فَأُول
:در بهشت با کسانی هستند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است.آن گاه به معرفی این کسان پرداخته،گوید:
مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ
:از دیدن پیامبران و صدیقان و زیارت و در حضور آنان بودن.لذت می برند.پس نباید توهم شود که چون پیامبران و صدیقان
در اعلی علیین هستند،دیده نمی شوند.در بارة معناي صدیق گفته شده:او کسی است که تصدیق کنندة امر خدا و پیامبران باشد
سوره حدید 19 یعنی ) « ئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ 􀀀 بِاللّ وَ رُسُلِهِ أُول
􀀀
وَ الَّذِینَ آمَنُوا هِ » : و شکی در دل نداشته باشد.مؤید آن این آیه است
داءِ :و کسانی که در جهاد کشته شده اند.وجه تسمیۀ شهید این 􀀀 آنان که بخدا و رسولش ایمان آورده اند،صدیق هستند) وَ الشُّهَ
است که:
او از روي اخلاص به شهادت حق قیام کرده و با اقرار بحق در راه آن دعوت کرده،تا کشته شده است.جبایی گوید:بخاطر این
است که در روز قیامت،گواه بر مردم خواهد بود.خداوند آنها را بخاطر فضیلت و شرافتشان به شهادت می خواند،بنا بر این
آنها عادلان عالم آخرتند.شیخ ابو جعفر گوید:بنا بر مذهب او این مطلب صحیح نیست زیرا به نظر او تنها کسی به بهشت می
رود که عادل باشد و خداوند کسی را که اطاعتش کند وعده داده است که با این گروه محشور گرداند و اینها باید دو دسته
باشند و گرنه معنی
ص : 227
این است که آنان با خود خواهند بود.
الصّ
الِحِین 􀀀 وَ :مؤمنان صالحی که درجۀ آنها پایینتر از پیامبران و صدیقان و شهیدان است.صالح،انجام دهندة کار شایسته و کسی است که
حالش صلاحیت یافته و راهش استقامت پیدا کرده است.مصلح،کسی است که خود و عمل خود را اصلاح کند.
ئِکَ رَفِیقاً 􀀀 وَ حَسُنَ أُول
:پیامبران و صدیقان رفیق آنها هستند و چه خوب رفقایی هستند.ابو بصیر روایت کرده است که امام صادق(ع)بوي
فرمود:خداوند در قرآن شما را یاد کرده است.سپس این آیه را تلاوت کرد و فرمود:نبی،پیامبر و صدیقان و شهیدان ما و
صالحان شمایید پس اهل اصلاح باشید همانطوري که خدا شما را صالح نامیده است.
اللّ
􀀀
ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ هِ 􀀀
:بودن با پیامبران و صدیقان،تفضل خداوند نسبت به آنانی است که او را اطاعت کنند.
بِاللّ عَلِیماً
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
:خداوند به حال مردم عاصی و مطیع و منافق و مخلص و آنهایی که براي رفاقت پیامبران و صدیقان و...شایستگی دارند و
آنهایی که شایستگی ندارند عالم است،زیرا او به خیانت چشمها نیز علم دارد.
برخی گفته اند:یعنی براي تو علم بکیفیت پاداش مردم مطیع و بهره مند شدن آنان کافی است .
ص : 228
بیان آیۀ 71
اشاره
لغت
حذر:حذر کردن.حِذْر و حَذَر دو لغتند که معناي آنها تفاوتی ندارد مثل:
اذن و اذن و مِثْل:مثل و مَثَل.
نفر:خارج شدن براي جنگ.نفر:گروه.
ثبات:جمع ثبه بمعناي جماعت.و ثبات بمعناي جماعاتی که جدا جدا باشند.
ابو ذؤیب گوید:
فلما اجتلاها بالایام تحیرت
ثبات علیها ذلها و اکتئابها
یعنی هنگامی که زنبورهاي عسل را براي گرفتن عسل،دود داد،با خواري و پریشانی دسته دسته سرگردان شدند.
.« ثبون » با واو و نون جمع بسته می شود و گفته می شود « ثبه » گاهی
اعراب
است. « واو » و ذو الحال « انفروا » ثبات:حال و محلا منصوب است.عامل آن
مقصود
در این آیه،خداوند مؤمنان را به جهاد با کفار و آماده شدن براي جنگ با ایشان،امر می کند و می فرماید:
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ 􀀀ی
:دربارة این دو جمله،گفته اند دو قول است:
است یعنی با برداشتن سلاح جنگ،از دشمنتان حذر کنید و بپرهیزید.چنان که « احذروا عدوکم باخذ السلاح »: -1 معناي آن
یعنی:حذر کن. « خذ حذرك »: بشخصی گویند
نامیده است،زیرا « حذر » -2 یعنی اسلحۀ خود را بردارید.بنا بر این اسلحه را
ص : 229
اسلحه وسیله اي است که انسان به وسیلۀ آن خود را از خطر حفظ می کند.از امام باقر(ع)نیز چنین روایت شده است.
بدیهی است که این معنی صحیحتر است،زیرا با مقیاس کلام عرب سازگارتر می باشد و در حقیقت،مضاف را حذف و
آلت ها و سلاحهایی که خود را از خطر دشمن بر حذر می :« خذوا آلات حذرکم » مضاف الیه را باقی گذارده است یعنی
دارید، بردارید.
فَانْفِرُوا
:و براي جنگ دشمن،بسیج کنید.
اتٍ􀀀ثُب
:دسته دسته بسوي دشمن حرکت کنید.بطوري که دسته اي در یک جهت و دسته اي در جهت دیگر قرار گیرد.
أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً
:یا همگی در صورتی که راي بر آن قرار گیرد با هم و در یک جهت،حرکت کنید.
( عسکر (لشکر)است. ( 1 « جمیع » سریّه ها و « ثبات » : از امام باقر(ع)روایت شده است که
ص : 230
1) -سریه عبارت از جنگهایی است که پیامبر با لشکر حرکت نمی کرد و غزوه آن جنگهایی است که پیامبر خود همراه -1
لشگر بود.
[ [سوره النساء ( 4): آیات 72 تا 74
اشاره
اَللّ
􀀀
صابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ هِ 􀀀 اَللّ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً ( 72 ) وَ لَئِنْ أَ
􀀀
الَ قَدْ أَنْعَمَ هُ 􀀀 صابَتْکُمْ مُصِ یبَهٌ ق 􀀀 وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَ
ا􀀀 اهَ اَلدُّنْی 􀀀 اَللّ اَلَّذِینَ یَشْرُونَ اَلْحَی
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً ( 73 ) فَلْیُق 􀀀 لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ ی
( اَللّ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً ( 74
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 بِالْآخِرَهِ وَ مَنْ یُق
(1)
ترجمه
از شما کسی است که از جنگ تخلف می کند،پس اگر مصیبتی بشما رسید، می گوید:خداوند بمن لطف کرد که با ایشان در
میدان جنگ حاضر نبودم و اگر از جانب خداوند فضلی شامل حال شما شد،می گوید-مثل اینکه میان شما و او دوستی نبوده-
اي کاش با ایشان بودم و با گرفتی غنیمت.رستگاري بزرگی نصیبم می شد.
بنا بر این آنان که زندگانی دنیا را به آخرت می فروشند،در راه خدا باید جهاد کنند و کسی که در راه خدا جهاد کند و کشته
شود یا غالب گردد،بزودي اجري بزرگ به او می دهیم.
ص : 231
1) -سورة نساء آیۀ 72 و 73 و 74 جزء پنجم سورة 4 -1
73- بیان آیۀ 72
اشاره
قرائت
به تاء قرائت کرده اند در قراء شواذ به یاء « کان لم تکن » کوفیان-بجز حفص-و نافع و ابو عمرو و ابن عامر در غیر روایت هشام
به رفع نقل شده است. « فافوز » بضم لام و از یزید نحوي و حسن « لیقولن » روایت شده است از حسن
را کسی که به یاء خوانده،بعلت این است تأنیث غیر حقیقی است و بواسطۀ فاصلۀ میان فعل و فاعل مذکر آوردن « کان لم تکن »
آن نیکوست مثل:
وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ »
سوره هود 67 )و مثل: ) « جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 فَمَنْ
بنا بر این در اینگونه موارد،در قرآن کریم، هم فعل بصورت مذکر و هم بصورت مؤنث آمده « جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ 􀀀 قَدْ »
است.
وَ مِنْهُمْ مَنْ » : که در حقیقت جمع است-می باشد مثل -« مَن » به ضم لام بخاطر بازگشتن ضمیر آن به معناي « لیقولن » قرائت
.( سوره یونس 42 ) « یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ
بنا بر تمنی فوز و رستگاري است مثل اینکه گفته شده است: « فافوز » رفع
و اگر جواب باشد.منصوب می شود. « یا لیتنی افوز »
لغت
بمعناي طول دادن مدت عمل « ابطاء » بمعناي آخر ماندن از کار است و نظیر آن « تبطئه » لیبطئن:هر آینه دنبال می ماند،این فعل از
است به معناي کم کردن مدت عمل.بطیئی:کسی که در راه رفتن کندي کند. « اسراع » و ضد آن
اعراب
لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ
قرار گرفته و لام دوم،لام قسم « ان » :لام اول لام ابتداست بعد از
ص : 232
موصوله و مراد کسی است که سوگند یاد می « من » است.بدلیل اینکه بر سر فعلی درآمده که بوسیلۀ نون تاکید شده است.کلمۀ
ممکن است فعل قسم واقع شود زیرا فعل قسم خبر است ولی ممکن « من » باللّ لیبطئن صلۀ
􀀀
کند یعنی:و ان منکم لمن حلف ه
نیست امر و نهی باشد:
و ضمیر حذف شده است.جملۀ: « کانه » یعنی « کَاَنَّ » کان:مخفف
« کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ »
«... اللّ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ
􀀀
قَدْ أَنْعَمَ هُ » : فاصله شده است.چنان که جملۀ «... ا لَیْتَنِی کُنْتُ 􀀀ی» و مفعول آن « لیقولن » میان فعل
است. « قال » مفعول
است.بنا بر این بوسیلۀ فاء در حقیقت اسمی بر اسمی عطف شده است « فان افوز » فافوز:در جواب تمنی منصوب شده و اصل آن
خواهد بود. « یا لیتنی کنت معهم ففزت » و اگر عطف بر ظاهر باشد معناي آن « یا لیتنی کان لی حضور معهم ففوز »: یعنی
شان نزول
برخی گفته اند:این آیه ها در بارة مؤمنان نازل شده است زیرا خداوند ایشان را مخاطب ساخته است و میان مؤمنان و
فرق گذارده است. « ما هم منکم و لا انتم منهم » منافقان،بوسیلۀ
بیشتر مفسران گویند:در بارة منافقان نازل شده و علت اینکه در خطاب آنها را با مؤمنان جمع کرده،این است که میانشان علاقۀ
نوعی و نسبی وجود دارد و- بخاطر وجود علاقۀ ایمانی نیست.جبایی همین را اختیار کرده است.
مقصود
چون خداوند مردم را بجهاد تشویق فرمود،در صدد شرح حال کسانی که از جهاد تخلف می کنند،برآمده،فرمود:
وَ إِنَّ مِنْکُمْ
:مؤمنان را مخاطب می سازد،سپس منافقان را به ایشان اضافه کرده،می فرماید:
ص : 233
لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ
:منظور این است که منافقان بر حسب ظاهر یا بر حسب حکم شرع به محفوظ بودن خون ایشان و جواز زناشویی و ارث،از شما
هستند و بقولی منظور این است که:آنها در عداد شما و از شما هستند.یعنی از شما کسانی هستند که از خارج شدن با پیامبر
براي جنگ سستی و کندي می کنند.
صابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ 􀀀 فَإِنْ أَ
:اگر در جنگ بشما مصیبتی رسید و کشته شدید یا شکست خوردید،از روي شماتت و خوشحالی از تخلف خود گوید:
اللّ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً
􀀀
الَ قَدْ أَنْعَمَ هُ 􀀀ق
:خداوند بمن انعام کرد که با ایشان در میدان جنگ،حاضر نبودم که مثل آنها دچار کشته شدن یا شکست گردم.
اگر همۀ اهل آسمانها و زمین بگویند خداوند بما لطف کرد که در جنگ با پیامبر نبودیم،مشرك »: امام صادق(ع)فرمود
اللّ :و اگر فتح کنید یا غنیمتی بدست آورید.
􀀀
صابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ هِ 􀀀 وَ لَئِنْ أَ « خواهند شد
لَیَقُولَنَّ
:از روي حسرت گوید:کاش با ایشان بودم.
کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ
فاصله شده و در حقیقت ارتباط به سابق دارد و منظور این «... ا لَیْتَنِی 􀀀ی» و مفعول آن « لیقولن » :این جمله،معترضه است که میان
یعنی شما را در جنگ با « خداوند بمن لطف کرد که با ایشان نبودم گویی میان شما و او مودتی نبوده است »: است که می گوید
دشمن یاري نمی کند و پیمانهایی که میان شما هست،زیر پا می گذارد.این نظر از ابو علی جبایی است.
برخی گفته اند:این جملۀ معترضه در حقیقت به جمله:
« ا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً 􀀀ی»
بستگی دارد یعنی:کاش با ایشان بودم و از غنیمت بهره اي می بردم،گویا میان شما و او مودتی نیست و آرزوي حضور در
میدان جنگ،براي کمک و یاري شما نیست،بلکه بمنظور منافع شخصی است.
برخی گفته اند:در این کلام تقدیم و تاخیري وجود ندارد و همۀ اجزاي آن در جاي خود ذکر شده اند و مقصود این است:اگر
نفعی بشما برسد.این شخص متخلف مثل کسی که میان شما و او مودتی نیست،سخن می گوید،گویا با شما پیمان ایمان
ص : 234
نبسته و نسبت بشما اظهار دوستی نکرده است.آرزو می کند که از غنیمت جنگی استفاده کند بدون اینکه در جنگ حضور
یافته باشد و این،سخن مؤمنان مخلص نیست بنا- بر این در صورت پیروزي سپاه اسلام از تخلف خود پشیمان گشته،آرزو می
کَأَنْ لَمْ » کند که با آنها حرکت می کردند و از غنیمتها استفاده می کردند و این نشان دوستی نیست.بنا بر این معنی،جملۀ
در محل نصب و حال است، ابو علی جبایی گوید:این جمله،حکایت از منافقان است که کسانی را که از جنگ بازداشته « تَکُنْ
بودند،مخاطب ساخته،می گفتند:مثل اینکه میان شما و محمد(ص) دوستی نبود که با او بجنگ روید و از غنیمتها استفاده
کنید.مقصودشان این بود که آنها را با پیامبر دشمن سازند.از اینرو تخلف کنندة از جنگ،می گفت:کاش در جنگ همراه آنها
بودم و با به دست آوردن غنیمت،رستگاري نصیبم می شد .
ص : 235
بیان آیه 74
اشاره
لغت
یشرون:از شراء بمعناي فروختن و اشتراء بمعنی خریدن،یزید بن مفرغ گوید:
و شریت برداً لیتی
من بعد برد کنت هامه
یعنی:برد را فروختم که کاش پس از فروختن او مرده بودم(برد نام غلام او بوده)
اعراب
.« یقاتل » فیقتل او یغلب:عطف است بر
فسوف نؤتیه:جواب شرط.
مقصود
چون در آیه هاي پیش خداوند از حال مردمی خبر داد که از جنگ دنبال می مانند یا مؤمنان را از آن باز می دارند،در این آیه
تشویق به جهاد کرده.می فرماید:
اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 فَلْیُق
:در اینجا فعل امر بکار برده و فعل امر مقتضی وجوب است، بنا بر این مقصود این است که:باید در راه دین خدا جهاد کنند.
ا بِالْآخِرَهِ 􀀀 اهَ الدُّنْی 􀀀 اَلَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَی
:کسانی که زندگانی این جهان فانی را به زندگانی جاودانی سراي دیگر می فروشند.ممکن است مقصود این باشد که:
زندگی دنیا را به نعمتهاي آخرت می فروشند،یعنی:از آنجا که تصمیم بر جهاد دارند،جان و مال خود را در راه خدا بذل می
کنند و در مقابل آخرت،آنها را می فروشند و با آخرت مبادله می کنند.
اللّ
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ مَنْ یُق
:کسی که در راه دین خدا و بقولی در طاعت پروردگار جهاد کند و جان و مال خود را در راه تحصیل خشنودي پروردگار
بدهد.
ص : 236
فَیُقْتَلْ
:پس کشته شود و به درجۀ رفیع شهادت نائل آید.
أَوْ یَغْلِبْ
:یا بر دشمن پیروز گردد.
در اینجا تشویق بر جهاد می کند،گویی می گوید:مجاهد به یکی از دو خیر، رستگار می گردد،چه غالب شود،چه مغلوب!
فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً :بزودي چند برابر عمل به او عطا می کنیم و بقولی یعنی:ثوابی دایم که رنج و ناراحتی ندارد،به او می
دهیم .
ص : 237
[ [سوره